بلاتشبیه البته
حتما شما هم از شنیدن آن خبر دلگیر شده اید. و به غیرت مسلمانیتان برخورد کرده است. یا اگر در اقلیتید از اهانت به کتاب خدا راضی نیستید. اما این میان آنچه تسکین این همه دلهای دردمند است، چیست؟ این شب ها و آقای درستکار کمی در این زمینه داشتند در همین شب ها، برنامه ای به قول خودشان روی آنتن می فرستادند که از قضا آقایان طالب زاده (مستند ساز و کارشناس تقریبا سیاسی) و قرائتی (معرف حضور همگان) در دو شب متوالی میهمان این برنامه بودند. ذهن این نویسنده هم طبق معمول به دنبال یافتن ارتباط میان این برنامه برآمد با آنچه روزهای پیشینش بی بی سی می گفت. دوستی راستی گفته بود موسس این شبکه عظیم ایرانی الاصل بوده و شبکه را به نام مادربزرگش، سی نام نهاده بوده است. راست و دروغش با خودش.
اما قبل از اصل داستان به ذهنمان رسید بگوییم کاش این آقای طالب زاده یک مناظره ای چیزی با آن آقایان بی بی سی میکردند. تا ما اینقدر دنبال مقایسه حرف های جور واجورشان نمی رفتیم و اساسا خودشان مستقیم روشنگری می کردند. و دیگر آنکه کاش اگر رسانه غیر ملی انتقاد می کند از رسانه های غربی که انحصارا در اختیار یک خط فکری که در آنجا البته صهیونیسم است، صدا و سیمای جمهوری اسلامی لااقل اینطور رفتار نمی کرد بلاتشبیه البته. مگر نه اینکه ما دلایل متقن و برهان مبین داریم، پس مجال سخن به منتقدان و مخالفین بدهیم تا با استدلال حقانیتمان ثابت شود.
اما اصل مطلب اینکه ما خوب می دانیم که آتش زدن ملک یک شخص یا ضبط اموال شخصی دیگری، هرگز قابل قیاس با قرآنسوزی نیست که آن تنها دل جمعی را به درد می آورد و این دل امتی را می شکند، اما خدا خود موکد داشته است که از حق خویشش می گذرد اما از حق بنده اش نه. دیروز روی دیواری خواندیم که با اسپری ... رنگ نوشته بود، دین سوزی ظالمان منافق از قرآن سوزی کافر ملحد بدتر است. ما که نمی دانیم کدام بدتر است البته اما جمله تفکر برانگیزی بود برای اهل تفکر.
تاریخ کم ندیده است از اهانت به قرآن و رسولش. زباله بر سر پیامبر خدا ریخته اند، قرآن ناطق را سالها خانه نشین کرده اند. کتاب وحی بر سر نیزه جهل بالا برده اند. به قول جناب قرائتی خیمه قرآنی امام سوم را سوخته اند. پیامبر و خاندانش را مورد تهمت و اهانت و ظلم قرار داده اند. همان ابتدا دیوانه اش خوانده اند. ساحرش دانسته اند. بعدها، کاریکاتور برایش درآورده اند. آیات شیطانی نوشته اند و... آخر چه شد؟ این آقای دیوید جونز حالا یک حرف اضافه ای زده است که زده است، ابرهه که لشکر کشیده بود برای کعبه، خدا خود ابابیلش را فرستاده است و آن شد که می دانید. این برایش همان پشیمانی و اعلام عدم فعل بس بود.
جناب طالبزاده البته تحقیقات خوبی کرده اند که مسیحیت اسرائیلی را معرفی می کنند. اما یادمان نرود، امام از فتنه بزرگتری نام برده است که همان اسلام امریکایی است. همان که مالایی ها آن را به نیکی یاد می کنندو ISLAM HADHARIنام نهاده اندش که یعنی اسلام نوین، و رنگ و بو از وهابیت گرفته و مسکر را حلال می داند و تماس زن و مرد نامحرم را بلااشکال.
این همان خطری است که در خاک ما به شکل ملی گرایی افراطی در حال تبلیغ است و مثلا می گویند، نماز را فارسی بخوانیم خدا که عرب نیست. و در قدم بعد می گویند چرا نماز بخوانیم؟ بهتر است به سبک پیشینیانمان خدای را بستاییم و بس. اما نمی گویند پیامبر به سلمان فارسی اشاره کرد و فرمود، مردانی از قوم این مرد دین مرا حفظ می کنند.می گویند، پیش از اسلام ایران و ایرانی چنین بود و چنان، و نمی گویند چه فضایلی پس از اسلام به فرهنگ ایرانیان افزوده شد با این دین کامل. و چه علومی را ایرانیان به واسطه مسلمان شدنشان اندوخته داشته اند و آشنایی با قرآن که منبع عظیم دانش است چه تاثیر شگرفی در پیشرفت دانش ایرانی گذارده است. ابن سینا و رازی و بیرونی و خوارزمی و خیام و عطار و حافظ و مولانا و سعدی و فردوسی و دیگر بزرگان تاریخ ایران، هریک به تنهایی موید این مساله هستند. (ضمن پوزش از جنابان عطار و خیام که علیرغم رابطه شکرآبشان در زمان حیات، امروز هم در کنار هم مدفونند و هم هرجا نامشان را می بریم تنها یک کاما میانشان حایل است). خدا به داد برسد. مگر از این ژرمن ها ناسیونالیست تر هم هست که حالا، با همه نژادپرستیشان، هیتلر را با آن همه خدمت به کشورش کمتر دوستش می دارند، و ما هنوز به آنچه پیش از اینهمه ترقی در سایه دین خدا داشته ایم می بالیم. بلا تشبیه البته. گاهی شک می کنم به آنچه از اسلام فهمیده ام، آنقدر چیزهای جدیدی ایجاد شده که انسان لایفهم می ماند. گویا اخیرا مساله حجاب تغییراتی کرده است. قرآن که از جلباب و ستر نام می برد. بعد چادر و مقنعه پدید می آید. بعدتر می شود روسری و شال، حالا هم که اتومبیل جزء اقلام حجاب شده انگار. لابد در آتی هم به آسمان خدا می توان اکتفا کرد. به گمانم بی حجابی نه به اندازه نگاه پسرکی تازه بالغ بر زنان نامحرم، که به قدر تیزی هیزی پیرمردی مجرب بر دخترکان نوجوان و احتمالا معصوم، زننده است. بدتر از آن این که می شنوی آنها که روزی چادر به سر داشته اند، و گاها مادرانشان معلم اخلاق بوده اند و پدرانشان پاسدار اسلام، امروز بلوزشلوار را می پسندند برای حضور در جمع مردان. یا آنها که سینه زن امام حسین بوده اند یا کلاش در دست خاکریز دشمن فتح می کرده اند یا شاید مباحثه های اعتقادیشان هر مشرک و کافری را مومن مقید می کرده است، اینک سینه شان خانه فتانه هایی است ملون. این ها نه آنهاست که زنان باید مجبور باشند و محدود باشند و همه عمر مشکی پوش. دین خدا نه رنگ های شاد را مذموم می داند و نه قالب لباس را منحصر به یک نوع. تنها می خواهد زن، مردان مخاطبش را ارزیابی کند. و پیش از آن هم هشدار می دهد که اکثر انسان ها چو بید بر سر ایمان خویش می لرزند. تنها همین برنامه را برای مساله حجاب دارد که آنهمه زیبایی را که خداوند از گنجینه جمالش هبه داده است محفوظ بماند از آنها که ارزش حقیقی اش را نمی دانند. که اگر این بشود، آنها هم که دینداریشان چاییده، حالشان بهتر می شود. البته کپسول دعا و شربت قرآن برای کشتن میکروب نگاه آلوده و زبان بازشده به غیبت و ناسزا و دروغ لازم است.
و در مرحله بعدتر می گویند، اصلا مگر تنها مسلمین به بهشت می روند؟ و نمی گویند، غیرمسلمین هم مستحق بهشت خواهند بود اگر اسلام بر آنان عرضه نشده باشد یا اگر شده، آن را درست مطالعه نکرده باشند یا اگر کرده اند، درست نشناخته باشندش، و یا اگر شناخته باشند، درکش نکرده باشند، که این دین کامل آنقدر مستدل است که با درک و شناخت و مطالعه و عرضه به میزان فهم مخاطبش پذیرفتنی است و این در حالیست که همه اینها مسلمین را هم شامل می شود. همانطور که مولا علی (ع) مسلمین را به علم اندوزی و کشف حقایق تشویق می کرده اند، که شناخت دین هم شاخه ای از دانش است.
برای اعتراض به نادانی آنها که کتاب خدا را مورد بی حرمتی قرار دادند راهپیمایی هم خوبست به شرط آنکه ما هم نه تنها کتاب ها، بلکه حتی حرمت پرچم هایی که برای دیگر ملل، مقدس است نگاه داریم، فرهنگ والای اسلامی این است. دینی که اساسش بر منطق استوار است و بزرگانش کظم غیظ را از صفات مومنین می دانند. راهپیمایی خوب است اگر شعارها موهن نباشد، دفاعی باشند. جهاد اسلامی هم همین است. دفاع از حقوق و بلاد مسلمین. جهاد تهاجم نیست، یورش نیست، اهانت نیست، دفاع است، منطق است، استدلال است. امام حسین(ع) تا ظهر عاشورا هم به تبشیر و انذار پرداختند و پس از اطمینان از عدم هدایت پذیری دشمنان، دست به شمشیر بردند. از آن گذشته اگر هم برای گسترش دین خدا به عملیات تهاجمی نیاز باشد فرمانش جز از زبان امام معصوم جاری نمی شود. و امروز که غائب است باید فراموش نکنیم که خدا با صابرین است. ما هم که نه معصومیم و نه علم لدنی داریم. خداوند هم که در قرآن به صراحت اعلام نموده است که میان مومنین و یهود و نصارا و مجوس و صائبین و مشرکین خود قضاوت خواهد کرد.
کاش راهپیمایی های ما انذار باشد. مثلا به جای مرگ بر فلان بگوییم چوب خدا صدا ندارد فلان. یا منزه تر آنکه بگوییم، خدا خود از دشمنان دینش انتقام می گیرد. البته نه برای اینکه از سر خود باز کنیم و به عهده خدا بگذاریم. تنها برای اینکه در دفاع از قرآن که همه دارایی ماست، از خودش مدد بگیریم.
البته ای کاش برنامه این شب های جمعه شب با برنامه 7 آقای جیرانی و گفتگوی باستان شناسی شبکه آموزش همزمان نمی شد. شاید این میان کسی بخواهد هرسه را فرا بگیرد. بعد نباید شکایت کنیم که چرا فیلمسازان مومن و متعهد کاهش یافته است....
و در آخر اینکه
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»
َ
َ
هر یکشنبه به روز می شویم