جشن مهرگان

جشن مهرگان هم آمد و رفت اما هیچ صدایی از این نوروز پاییزی در جامعه ایرانی به گوش نرسید


برای نگهداشت آیین های باستانیمان حتما نباید وزارت ارشاد کاری بکند یا ارگان های حکومتی اعلامیه ای بدهند

کمترین کاری که ما می توانیم انجام دهیم تبریک گفتن روز مهر به نزدیکانمان است


امسال شنیدم دولت افغانستان در همین راستا جشنی ترتیب داده که مایه خرسندی است

شاید برخی ناراحت شوند که ای وای جشنمان را دزدیدند

اما بیایید کمی هم از اعراب بیاموزیم


خیلی از شما شبکه های ماهواره ای mbc را دیده اید

در شبکه mbc4 برنامه ای با عنوان arab got talents برگزار می شود که گذشته از نام تقلیدی اش نکات مثبت زیادی دارد


مهمترین نکته در این رابطه ایجاد جامعه ای یکپارچه از اعراب با ملیت های مختلف است و این مساله را می توان در نحوه امتیازدهی به افرادی که آیین های سنتی ملیت های عرب را به نمایش می گذارند مشاهده کرد

ما فارسی زبانان هم به این همدلی نیازمندیم تا بتوانیم قدرت باشکوه آریایی را به جهانیان بیش از پیش نشان دهیم 




اما جشن مهرگان:


روز مهر از ماه مهر برابر با ۱۰ مهر


واژۀ مهر، پیمان و دوستی معنی می دهد. در گاه شماری و فرهنگِ مهرگان پس از نوروز دارای اهمیت برجسته یی بوده است. دلیل آن این بود که در گاه شماری کهن ایران، سال، تنها شامل دو فصل بزرگ می شد و این هر دو جشن، آغاز فصل های سال را نوید می دادند.

به بیان دیگر، نوروز آغاز فصل نخست و مهرگان آغاز فصل دوم به حساب می آمد. فصل اول، تابستان بود که از جشن  نوروز شروع می شد و هفت ماه ادامه داشت و فصل دوم، زمستان که از جشن مهرگان آغاز می شد و پنج ماه طول می کشید. جشن مهرگان که از روز مهر شروع می شد و تا شش روز پس از آن ادامه می یافت، زمینۀ برایی جشن های بزرگ و شادی بسیار در سرزمین بزرگِ ایران بود. به گزارش شاهنامۀ فردوسی، انگیزه یی که به پیدایشِ جشنِ مهرگان در تاریخ ایران نسبت می دهند، پیروزی ایرانیان بر ضحاک ستمگر به رهبری کاوه آهنگر است که پس از تلاش و پایمردی فراوان، او را به بند آوردند و فریدون را به عنوانِ رهبرِ خود برگزیدند.

اکنون نیز زرتشتیان در روز مهر به آتشکده و نیایشگاه ها می روند و با خوراک های سنتی از یکدیگر پدیرایی می کنند. آنان با انجام نیایش و اجرای برنامه های فرهنگی مانند سخنرانی های ملی و آیینی، سرود، شعر و دکلمه جشن مهرگان را با شادی بر پا می دارند.

در برخی از روستاهای یزد جشن مهرگان در تقویم غیرفصلی برگزار می شود.

بعضی از خانواده ها خوراکی های سنتی، گوشت بریان شده گوسفند و لووگ (نانِ کوچکِ مخصوص) تهیه می کنند و با پدیرایی از همه، داد و دهش انجام می دهند. در برخی از روستاهای دیگر، جشن مهرگان با ساز و گِشت نیز همراه است. به این ترتیب که روز پنجمِ پس از مهرگان، گروهی از اهل روستا که بیشتر آنان را جوانان تشکیل می دهند، در محل آدریان و یا سرچشمه قنات روستای خود گِرد هم می آیند، یکی از هنرمندان روستا به وسیله سرنا و هنرمند دیگری با کمک اَرَبه (دَف) گروه را همراهی می کند.

آن ها برای رفتن به خانه های روستا با هم به حرکت در می آیند و از نخستین خانۀ یک روستا شروع می کنند. حاضران، پس از لحظه هایی شادی کردن بر درگاه و در زدن، به خانه ها وارد می شوند. کدبانوی هر خانه نخست آینه و گلاب می آورد. اندکی گلاب را در دست افراد می ریزد و آینه را در برابر چهرۀ آنها نگه می دارد، سپس آجیلی را که قبلاً فراهم کرده است به همه پیشکش می کند. این آجیل مخلوطی از تخمه کدو، آفتابگردان، نخودچی کشمش و یا یکی از آن ها است. میزبانان افزون بر این نیز گاهی با شربت و یا چای پذیرایی خود را انجام می دهند. آن گاه ده موبد یا یکی از افراد گروه ساز و گِشت که صدای رسایی دارد، اسامی درگذشتگانی را که پیش از این و در نسل های قبلی، در این خانه سکونت داشته و اکنون در گذشته اند باز می گوید و همه برای آنها آمرزش و شادی روان آرزو می کنند.

در اغلب خانه ها، نخست بر روان شخصی درود فرستاده می شود که قنات آب را در آن روستا و شهر دایر کرده است، سپس از بازماندگانِ این خانواده که هم اکنون در خانۀ نیاکان خویش به سر می برند و چراغ آن را پیوسته روشن نگه می دارند نام برده، برای آنان نیز آرزوی دیرزیوی، شادزیوی و تندرستی می شود. بقیه افرادِ گروهِ ساز و گشت نیز در پایان هر قسمت و پس از سخنان یکی از آن ها، با تکرار عبارت «ایدون باد» یا «شاباش» موارد بیان شده را یادآوری و گواهی می کنند.

پس از آن دهموبدِ روستا، بشقابی از لُرک یا آجیل را از این خانه دریافت می کند و آن را در دستمال بزرگی (چادر شب) که بر کمر بسته است، می ریزد. از این خانه با ساز و شادی بیرون می آیند و به خانه های بعدی  می روند، تا ساز و گِشت را در همۀ خانه ها انجام دهند. چنان چه درِ خانه یی از روستا بسته و کسی در آن  ساکن نباشد، افراد برای لحظه یی در بیرون این خانه می ایستند و با بیان اسامی در گذشتگان این خانه، بر روان و فروهر آن ها نیز درود می فرستند.

در پایانِ ساز و گِشت در روستا، معمولا مقدار  زیادی لُرک و آجیل از خانه ها جمع آوری می شود. بسیاری از خانواده ها همراه با لُرک مقداری پول نقد را نیز به دهموبد می پردازند تا هزینه ها تعمیر احتمالی و نگهداری آدریان و گهنبار خوانی سهمی داشته باشند. در برخی خانه ها مقداری میوه هم به گروه ساز و گِشت می دهند تا آن ها را به آدریان ببرند و در گهنبار خوانی بکار برند.

گروه ساز و گِشت آن چه را از خانه ها فراهم کرده است با خود به آدریان می آورد. در تالار آدریان، موبد نیز شرکت می کند و آفرینگان گهنبار را به یاد هماروانان می سُراید خانواده هایی که گوشت بریان نیز تهیه کرده اند مقداری از آن را به آدریان می فرستند. گفتنی است،  روزِ قبل، در آدریان، به نسبت شمارِ جمعیت روستا، نانِ مخصوص (لووگ) نیز تهیه می شود. گوشت های بریان شده را در قطعه های کوچک می برند و با مقداری سبزی خوردن در میان دو عدد نان لووگ می گذارند. دهموبد هنگام اجرای گاهنبار، میوه ها را با کارد به قسمت های کوچکی تبدیل می کند. پس از پایان مراسم، به همه میوه تعارف می شود. و به هر نفر مقداری لُرک و نان لووگ با گوشت می دهند.

حافظا...

حافظا مرد نکونام نمیرد هرگز .....




سالروز بزرگداشت حافظ گرامی باد





اگر تو بخواهی

کاش دیدنت در هر جا در هر گذر 

به هر شکل و به هر صورت

در دلم به جای ترس، امنیت می کاشت

و به جای اضطراب، آرامش

کاش با دیدنت مسیرم را عوض نمی کردم هیچ، به سویت می آمدم با شوق

کاش وقتی برایم دست بلند می کردی در دلم آشوب نمی شد و شاد می شدم

اصلا کاش من برایت دست بلند می کردم برای تو و به نزدت می آمدم

کاش رفتاری نکرده بودی که زیرلب ناسزایت بگویم

کاش رفتارت آن طور بود که دوست داشتنت را فریاد بزنم

کاش مانند قصه ها و فیلم ها مهربان بودی

کاش مانند شعرهای کودکی ام بودی

اصلا کاش دوستت داشتم

کاش دوستت داشتم

اما همه این ها همه این دلسردی ها 

همه این دوست نداشتن ها و شاید 

تمام این تنفر را خودت می توانی به مهر مبدل کنی و به دوست داشتن

اگر بخواهی

و اگر رفتارت را با من و امثال من تغییر دهی

اگر خواستی بیا تا کاری که باید انجام بدهی به تو بگویم

آن وقت برای از سر باز کنی نمی نویسم

هفته نیروی انتظامی گرامی باد

با شوق می گویم

برادر دلسوزم، قدر زحماتت را برای امنیت خانواده و شهر و کشورم می ستایم و عاشقانه دوستت دارم

اگر تو بخواهی .....



هفته نیروی انتظامی گرامی باد

خر

هرچند بهانه هاست همه حرف های خسته شدن اما این روز ها انگار همه بارهای دنیا را به دوش می کشم و خستگی اش آنچنان وحودم را فرا گرفته که هیج کاری برایم رغبت انگیز نیست
نه کتاب
نه ساز 
نه ...
کاش یک طوری خستگی ام در می رفت که نمی فهمیدم ازکجایم در رفته
کاش اصلا نمی فهمیدم خستگی چیست
کاش نمی فهمیدم
کاش نفهم بودم
مانند خر که از دنیا و خستگی هایش فارغ است با همه باری که به دوش می کشد
من اشک اسب را دیده ام
اشک قاطر و یابو را
اما اشک خر را نه
کاش یک طوری خر می شدم نمی فهمیدم از کجایم خر شده ام
آنوقت به جای نوشتن این چرندیات عرعر می کردم 
کسی می آمد یونجه ام می داد ساکت می شدم 
اما الان هرچه یونجه که هیچ شیشلیک سلطانی هم جلویم بگذارند باز هم می نویسم
.
.
.
البته اجازه بدهید این شیشلیک را بزنم به بدن بعدش می آیم می نویسم
البته شاید یک چرت هم خوابیدم
شاید یک قلیانی هم کشیدم
شاید هم البته یکی دوتا تلفن هم به دوستان قدیمی زدم
قدری هم قدم زدم در پارک نزدیک خانه مان
فردا را هم سرکار شاید نرفتم از خروسخوان تا بوق سگ
فردا را شاید با عشقم رفتیم سینما
پس فردا را هم رستوران بین المللی
پسون فردا هم شاید اصلا سفری رفتیم به کیش 
شاید هم اصلا نیامدم بنویسم
انگار دارد خستگی هایم در می رود
نه 
انگار دیگر خستگی را نمی فهمم
انگار نمی فهمم
انگار نفهم شده ام

من از کجایم خر شده ام؟!!



...

دست از قلم مدارم تا کار من برآید

یا نان رسد به سفره یا از دهن درآید


به بهانه سالروز بزرگداشت حضرت مولانا

مادر اگر چه که همه رحمتست

رحمت حق بین تو ز قهر پدر

سرمه نو باید در چشم دل

ور نه چه داند ره سرمه بصر

بود به بصره به یکی کو خراب

خانه درویش به عهد عمر

مفلس و مسکین بد و صاحب عیال

جمله آن خانه یک از یک بتر

هر یک مشهور بخواهندگی

خلق ز بس کدیه شان بر حذر

بود لحاف شبشان ماهتاب

روز طواف همشان در به در

گر بکنم قصه ز ادبیرشان

درد دل افزاید با درد سر

شاه کریمی برسید از شکار

شد سوی آن خانه ز گرد سفر

در بزد از تشنگی و آب خواست

آمد از آن خانه یتیمی به در

گفت که هست آب ولی کوزه نیست

آب یتیمان بود از چشم تر

شاه در این بود که لشکر رسید

همچو ستاره همه گرد قمر

گفت برای دل من هر یکی

در حق این قوم ببخشید زر

گنج شد آن خانه ز اقبال شاه

روشن و آراسته زیر و زبر

ولوله و آوازه به شهر اوفتاد

شهر به نظاره پی یک دگر

گفت یکی کأخر ای مفلسان

کشت به یک روز نیاید به بر

حال شما دی همگان دیده‌اند

کن فیکون کس نشود بخت ور

ور بشود بخت ور آخر چنین

کی شود او همچو فلک مشتهر

گفت کریمی سوی بر ما گذشت

کرد در این خانه به رحمت نظر

قصه درازست و اشارت بس است

دیده فزون دار و سخن مختصر

 

مرگ بر .....

 

 

 

 

این روز ها صدای شادمانی در زرآباد فزونی یافته، هرچند هنوز آنانکه باید مایه عبرت دیگران می شدند و البت نشدند هنوز محصورند و دستشان از آزادی خالی. اما شکر خدا ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی هرچند مهر است و بوی ماه مدرسه در هوا جاری است. ما هم به شادمانی مردمانمان خوشیم باشد که نابخردان دایم در ناخوشی بی خردیشان به سر برند

 

مرگ بر آنکه سرافرازی ایران غم اوست

یا آنکه پیامی ز تِلی ماتم اوست

امروز جهان به نام ایران در صلح

دیروز پر از ولوله از اشکم اوست