چشم تر
گریه هایش برای نام تو بود گرچه بر لب دم از پسر می زد
نابرادر تو را به چاه انداخت نه .... که از سینه تو سر می زد
چشم یعقوب بی تو بی سو شد، چشم خاتم ولی به تو مانده
تو عزیز جهانیان شده ای و عزیزت بر تو پر می زد
طول تاریخ مانده در افسون از کمالات خانواده تو
هر که می خواست ادعا بکند بی مهابا دم از قمر می زد
تیغ دشمن ترا نکشت ولی تو شدی کشته این چه سری بود
مادت خوانده بود وان یکاد لحظه ای که بلا نظر می زد
پدرت گفته بود از روزی که تو را می شود شناخت چنین
تو همان حرف های شیرینی که دمادم ز تو پدر می زد
تو همان لحظه ای که شیر خدا دید بر نیزه طرح قرآن را
تو همان حمزه ای عموی بزرگ که به میدان پرخطر می زد
هرچه هستی تمام وصف ترا گفت خواهر میان آن گودال
همه حرف های ناگفته او به آوای چشم تر می زد
ع فواد آبان 1392


هر یکشنبه به روز می شویم