چشم تر

گریه هایش برای نام تو بود گرچه بر لب دم از پسر می زد

نابرادر تو را به چاه انداخت نه .... که از سینه تو سر می زد

چشم یعقوب بی تو بی سو شد، چشم خاتم ولی به تو مانده 

تو عزیز جهانیان شده ای و عزیزت بر تو پر می زد

طول تاریخ مانده در افسون از کمالات خانواده تو

هر که می خواست ادعا بکند بی مهابا دم از قمر می زد

تیغ دشمن ترا نکشت ولی تو شدی کشته این چه سری بود

مادت خوانده بود وان یکاد لحظه ای که بلا نظر می زد

پدرت گفته بود از روزی که تو را می شود شناخت چنین

تو همان حرف های شیرینی که دمادم ز تو پدر می زد

تو همان لحظه ای که شیر خدا دید بر نیزه طرح قرآن را 

تو همان حمزه ای عموی بزرگ که به میدان پرخطر می زد

هرچه هستی تمام وصف ترا گفت خواهر میان آن گودال

همه حرف های ناگفته او به آوای چشم تر می زد

ع فواد آبان 1392


باز هم محرم آمده

چشمم ای کاش فراموش نمی کرد تورا که پس از گریه برای تو ببیند جایی
یا دلم کاش نمی برد ز خاطر غم تو که از او دل ببرد رنگ و رخ دنیایی

شب و روزم شده در ماه محرم عشقت کار و بار دل من سکه شده با یادت
می خرم ناز تو را نقد دلم می دهمت می فروشم دل بی همنفس تنهایی

کاش پروانه شدن بال عقابی می خواست تا مگس جرات ابراز نمی دید به خویش
کاش پرواز پری باز به جانم می داد می زدم در نفست دل دل بی پروایی

کاش دیوانه نبودم کاش عاقل بودم کاش نام تو مرا مست نمی کرد چنین
لااقل در صف عشاق تو خوبان بودند نه یکی چون من بی آبروی رسوایی

کاش از باور من باور تو دور نبود که برایت بخورم غصه و یادم برود
بعد هیات بروم در صف نذری شاید رخ نماید نظری دخترک زیبایی

من از این عارضه این قائله دلگیرم شاه من از آن قافله عشق تو دورم دورم
باز با این همه غم عشق مرا شاد کند شادم از اینکه تویی گشته مرا مولایی

ع فؤاد
آبان 1392

13 آبان

گاهی به این فکر می کنم که اگر سفارت امریکا یک روز این طرف تر یا آن طرف تر اشغال می شد، باز هم همینطور داستان مرگ بر امریکا جنجالی می شد یا نه؟ اصلا اینهمه سال طول می کشید یا نه؟

سوال عجیب و بی جوابیه برای من

اما مطمئنم یه ارتباطی بین سیزده آبان با این قضیه هست

البته ارتباط اصلی که این روز روز این اتفاق بوده رو نمی گم

این که این روز سیزدهمه مساله است

شنیدم فرانسوی ها هم مثل ما ایرانیا با این عدد مشکل دارن

من که خودم وقتی از سیزده تا پله بالا می رم یکی شو دو بار می رم که بشه چهارده

کلا باهاش حال نمی کنم

همیشه یه مشکلی داره

جدی می گما!

واقعا دردسر سازه

حالام که سالهاست نحسیش رابطه ایران و امریکا رو گرفته

احتمالا باید حسن آقا و باراک آقا با هم برن یه باغی جایی درش کنن نحسیشو

الله اعلم

اگر در بند درمانند درمانند

تا به حال به این فکر کردین که ....

 

 

سال هاست این مشکل هنوز حل نشده

فرقی هم نداره

دستمال کاغذی

ماست

پنیر 

خامه 

یا هر در دیگه ای که باید درست باز بشه اما درست باز نمی شه

من نمی فهمم چرا درای این خارجیا این جوری نیست