یلدا

گفته بود، برای لحظه های شادمانگی به چیزی احتیاج نداره. گفته بود مهم اینه که دلش خوش باشه. می خواست بگه اما. اما نگفته بود. می خواست بگه یه چیزی کمه، با همه دلخوشی. می خواست بگه خدا رو حس می کنه، همه چی هم رو به راهه فقط. اما نگفته بود. گفته بود مهم اینه که همیشه حالش خوبه. می خواست بگه همیشه هم خوب نیست. اما نگفته بود. خندیده بود و گفته بود و گفته بود. از یک کار جدید. یک مشغله تازه. یک اتفاق خوب. نه نگفته بود. فقط خندیده بود. می خواست بگه ته دلش صدای پای غصه میاد. می خواست بگه نگرانه که نکنه. نگفته بود. گفته بود امشب خوردن آجیل و هندونه و انار بهترین دلخوشیه. می خواست بگه اما با کی. نگفته بود. گفته بود یک دقیقه بیشتر ...! می خواست بگه فقط یک دقیقه؟ گفته بود. گفته بود؟













ای گفته های نغز تو چون شعر حافظ ناب

ای تا همیشه شامگاهان تو با مهتاب

چله است امشب یک دقیقه بیشتر از شب

از دل چو بینی هر دمی چله است دریاب


ع فواد

فقط همین

امروز بهانه ها چه بسیار شده

اشعار دلم نحیف و بیمار شده

امروز به خونخواهی مردان خدا

افسوس دوباره شمر علمدار شده