بزرگداشت ادب پارسی

زبان حال هموطنان آذریم برای عزیزانشان

فیکریندن گئجه لر یاتا بیلمیرم
بو فیکری باشیمدان آتا بیلمیرم
نی لئیم کی سنه چاتا بیلمیرم
آیریلیق، آیریلیق، آمان آیریلیق
هر بیر دردن اولا یامان آیریلیق

اوزوندور هیجرینده قارا گئجه لر
بیلمیرم من گئدیم هارا گئجه لر
ووروبدور قلبیمه یارا گئجه لر
آیریلیق، آیریلیق، آمان آیریلیق
هر بیر دردن اولا یامان آیریلیق

یادیما دوشنده آلا گوزلرین
گویده اولدوزلاردان آلام خبرین
نئیله ییم کی کسیبدیر مندن نظرین
آیریلیق، آیریلیق، آمان آیریلیق
هر بیر دردن اولا یامان آیریلیق


ترجمه نسبتا آزاد از ع فواد

شب ها پر از فکر توام خوابم نمی گیرد

بی فکر تو اما تمام عشق می میرد

افسوس دستم را دگر دستت نمی گیرد

 

تنها جدایی مانده در دستان من تنها

بدتر از این درد جدایی نیست در دنیا

 

از دوریت شبها سیاهند و گناه آلود

باید کجا تا صبحدم بی تو پر از غم بود

قلبم پر از زخم است از این شام دردآلود

 

تنها جدایی مانده در دستان من تنها

بدتر از این درد جدایی نیست در دنیا

 

وقتی به یاد چشم زیبای تو افتادم

با هر ستاره آسمان را دست تو دادم

اما دریغ آن چشم ها بردند از یادم

 

تنها جدایی مانده در دستان من تنها

بدتر از این درد جدایی نیست در دنیا

 

 

 

از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم

با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو

باشد که خستگی بشود شرمسار تو

 

در دفتر همیشه من ثبت می شود

این لحظه ها عزیزترین یادگار تو

 

از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم

نفرین به روزگار من و روز گار تو

 

تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من

می خواستم که گم بشوم در حصار تو

 

احساس می کنم که جدایم نموده اند

همچون شهاب سوخته ای از مدار تو

 

آن کوپه تهی منم آری که مانده ام

خالی تر از همیشه و در انتظار تو

 

این سوت آخر است و غریبانه می رود

تنهاترین مسافر تو از دیار تو

 

هرچند مثل آینه هر لحظه فاش تر

هشدار می دهد به خزانم بهار تو

 

اما در این زمانه عسرت - مس ترا

ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو

 

شعری از استاد عزیزم محمدعلی بهمنی

روحم و روی ابر می خوابم ...

 

امیدوارم شما هم به اندازه من از خواندن این شعر لذت ببرید:

روحم و روی ابر می خوابم
خسته‌ام ، توی قبر می‌خوابم!

بوسه‌ات مانده روی بازویم
مادرم گریه می‌کند رویم

توی یک قبر تنگ و بن‌بستم
مثل یک مرده در خودم هستم!

روح من داغ و نیمه‌جان مانده
چشم‌هایم به آسمان مانده

حالت گیجی بدی دارم
استخوان‌درد ممتدی دارم

بوی باران گرفته پیرهنم
مزه‌ی سنگ می‌دهد دهنم!

زنگ تو از صدام افتاده
روحم از پشت بام افتاده

خاک می‌ریزد از نفس‌هایم
دو ٬ سه ساعت شده که اینجایم

نور افتاده بر سر و رویم
یک فرشته نشسته پهلویم

عطر بالش یواش می‌آید
بوی سیب از صداش می‌آید

نفسش توی قبر ، پخش و پلاست
شکل رویای مادرم، حوّاست!

شکل یک سیب سرخ، در سبد است
اسم و فامیل مرده را بلد است

ساکن برج سوم ماه است
بال‌هایش بلند و کوتاه است

مثل یک ماه ، توی بافه‌ی نور
مایه‌ی دلخوشی اهل قبور!

رو به رویم نشسته با خنده
«قطعه تون و  ردیفتون، چنده؟» 

*

-قبر من یک چراغ کم دارد
قبر پایین، کرایه هم دارد؟

من کمی آفتاب می‌خواهم
هفته‌ای یک کتاب می‌خواهم

نه! نریزید! آب لازم نیست
سنگ قبر و گلاب لازم نیست

یک فضای سپید می‌خواهم
سیم کارت جدید می‌خواهم

کنج این قبر شکل کافه شود
«حافظ سایه» هم اضافه شود!

اولین پنجشنبه‌ی هر ماه
مثنوی‌خوانی است با ارواح!

حق تفسیر مال مولاناست
روح او پنجشنبه‌ها اینجاست!

شمس یک گوشه تلخ می‌خندد
مثنوی را نخوانده، می‌بندد

آشناها کنار هم هستند
این طرف بچه‌های بم هستند

چه بهشت و جهنمی داریم
روزها توی قبر بی‌کاریم!

این طرف‌ها غریبی و غم نیست
دور و بر روح آشنا کم نیست

می‌رسد حافظ از سرازیری
با سیه چشم ناز کشمیری

*
حیف شد! زنده‌ای و من تنهام
سال‌هایی که بعد تو اینجام

لطفاً این روزها به لطف خدا
یک تصادف بکن! بمیر و بیا!

محمدکاظم کاظمی

شهریار دلها

منتظر حضور همه شما عزیزان هستیم

یکشنبه 27 شهریور 90 ساعت 19
فلکه دوم صادقیه بلوار فردوس بعد از چهارراه مخابرات فرهنگسرای فردوس
تلفن 44081043

حضور برای عموم آزاد است


دل هوس سبزه و صحرا ندارد

تصنیفی است در مایه ابوعطا و آواز سارنگ سروده جناب عارف قزوینی

ادامه نوشته

مناظره ادبی

ادامه نوشته

حال مرا جز شاعری تنها نمی داند

یادی از استاد محمد علی بهمنی
ادامه نوشته

گام

در میان این راه پر پیچ و خم  سر گردان

قدم بر می دارم و به دنبال تو می گردم

گاهی در دور دست می بینمت

فریاد می زنم:«بایست!»  و تو می روی و من گریان می شوم 

و غافل   که بدانم:این منم که به عقب گام برمی دارم.

اثری از استاد مصدق

ادامه نوشته

گله یار دل آزار

شعری از وحشی بافقی
ادامه نوشته

بهار دلکش

شعر: ملک الشعرای بهار

آهنگ: درویش خان

دستگاه: شور (ابوعطا - حجاز)

تنظیم: جواد معروفی - فرامرز پایور

سال آفرینش: ۱۲۹۴

ادامه نوشته

مجادله در ادبیات بر سر یک خال

ادامه نوشته

خانه دوست كجاست؟

یادی از استاد سهراب سپهري
ادامه نوشته

من دلم مي‌خواهد

یادی از استاد فریدون مشیری
ادامه نوشته

نغمه صبح

سلسله یادآوری شعر پروین۴

ادامه نوشته

بایزید بسطامی

ابویزید طیفور بسطامی ملقب به سلطان‌العارفین در نیمه اول قرن دوم هجری در دوره حكومت امویان در شهر بسطام در خاندانی زاهد، متقی و مسلمان چشم به جهان گشود...
ادامه نوشته

نغمه صبح

سلسله یادآوری شعر پروین ۳

ادامه نوشته

نغمه صبح

سلسله یادآوری از شعر پروین ۲

ادامه نوشته

نغمه صبح

 سلسله یاد آوری از شعر پروین ۱

ادامه نوشته

در شعر من زنی است که بی مرد مانده است

مردان این قبیله کجارفتند؟

دیریست این سوال ورد زبان شهر و دهات است

ادامه نوشته

لبخند چشم تو

تنها دلیل من که خدا هست و این جهان

زیباست

وین حیات عزیز و گرانبهاست

لبخند چشم توست

ادامه نوشته