حسن انتخاب (پست ویژه)



چه حسن انتخابی بهتر از این

حسن در انتخاب ملت آمد


تقدیم به سید اصلاحات

و تقدیم به میر سبزاندیش


ای سید اصلاح طلب تبریک تبریک

سر آمده عمر دیو شب تبریک تبریک



این رای حسن نوای خوب یا حسین است

هرچند که مانده ام عجب تبریک تبریک


باور نکنم تو خاتمی، راه دراز است

این مژده شادی و طرب تبریک تبریک


با اینکه هزار دلهره دارم از این راه

ای سید اصلاح طلب تبریک تبریک


آبادی ما – بخش دوم

 

 

 

 

دانشمندان بزرگی در آبادی ما می زیسته اند و هم چنان نیز البته این آبادی به تولید دانش و دانشمند مشغول است. و این جز به مطالعه و بررسی علوم مقدور و میسر نیست.

امروز می خواهم قضیه ای را برای مطالعه به اشتراک بگذارم. قضیه ای که در آبادی ما دارای اهمیت بیشماری است و همگان با آن آشنایند، هرچند احتمالا شما گمان خواهید برد که به آن عمل نمی شود. و این گمان شما غلط است و شدیدا به آن عمل می شود.

قضیه حمار:

حتما در درس ریاضیات با این قضیه برخورد داشته اید اما آنچه در اینجا به آن خواهیم پرداخت صور دیگر این قضیه است.

حالت عمومی قضیه که با آن آشنا هستید چنین است:

اگر خری بخواهد از نقطه A به نقطه C  برسد نیازی نمی بیند تا از نقطه B عبور کند.

 

 

اما آنچه در حالت های دیگر نیز وجود دارد به صورت های زیر است:

اگر خری بخواهد از نقطه A به نقطه C برسد اما میان او و نقطه C خران بسیار قرار داشته باشند، خر از مسیر B برای رسیدن به مقصد استفاده نمی کند، زیرا احتمال برخورد با خرانی که از روبرو می آیند بسیار است.

 

 

 

 

اگر خری در ترافیک خری گرفتار شده باشد، برای رسیدن به مقصد به هیچ وجه مسیر خود را تغییر نداده و جلوی خران دیگر نمی پیچد زیرا خران دیگر هم دارند از نقطه Aیی به نقطه Cیی می روند که اگر بخواهند وارد مسیر یکدیگر شوند بلبشویی می شود که نامش گره ترافیکی است.

 

 

 

 

خران برای انتظار کشیدن در کنار هم قرار نمی گیرند و اگر جایی برای قرار گرفتن در حاشیه مسیر که البته قرارگیری مجاز باشد، نیابند، می روند و در جای دیگری قرار می گیرند، حتی اگر دور باشد.

 

 

 

 

قضیه حمار شامل پیاده ها و خرسواران نیز می شود، و آنها می دانند که اگر، از پل های مخصوص عابر پیاده استفاده نکنند، خطر برخورد با خر یا حتی اسب وجود دارد، برای همین اگر پل های مذکور یا لااقل خط کشی های مخصوص در نزدیکی شان نباشد قید آنسوی خیابان را زده و عرض خیابان را CROSS نمی کنند.

 

 

 

 

خیابان های یکطرفه و ورود ممنوع، قرارگیریهای مطلفا ممنوع، عرعرکردن ممنوع، خطر سقوط از پرتگاه، سبقت ممنوع، بادنده، سنگین حرکت کنید، و بسیاری تابلوهای راهنمایی دیگر برای خران در آبادی ما وجود دارد که همه خران، خرسواران و پیاده ها به آنها احترام می گذارند و عمل می کنند.

 

 

 

آبادی ما - بخش اول



ما در یک آبادی خوش آب و هوا می زی ایم. آبادای ای که هم چهارفصل است و هم استراتژیک. در آبادی ما مردم همه با هم دوستند و اگرهم نیستند باید باشند. البته آبادی ما دشمنان زیادی دارد. و ما می خواهیم با همه آنها بجنگیم. 

آبادی ما یک کدخدای پیر و مهربان دارد. که همه کارهایمان با کمک او انجام می شود.

به فضل پروردگار اهالی آبادی ما تحصیل کرده اند و ما دیگر سر زمین نمی رویم و شیر گاو نمی دوشیم. ما برای این کارها از آبادی همسایه که آبادی جنگ زده و فقیری است کارگر می گیریم.

همه مردم آبادی ما یا دکترند یا مهندس یا تاجر و یا مدیر، اما همگان روی زمین کار میکنند. ما از قدیم هم روی زمین کار می کردیم با این تفاوت که به قول کسی، نوع محصولاتمان عوض شده است.

تحصیلات اهالی آبادی آنقدر بالا رفته که عده ای از هم آبادی ای ها فرار مغزها کرده اند و به آبادی های دیگر مهاجرت نموده اند.

اما روسای شورای آبادی و کدخدا و دیگر مدیران کلان آبادی خیلی علاقه دارند که این نیروهای از دست رفته را بازگردانند.

مثلا متخصصینی داریم در پزشکی که تسهیلات خیلی خوبی برایشان در نظر گرفته شده تا قدم رنجه کنند، پا به روی تخم چشمهای پزشکان آبادی نهاده و بر آنها مدیریت کنند.

تاجرانی داریم که در اقصی نقاص جهان املاک و دارایی هایی دارند که هر کدامشان با همه سرمایه های آبادی ما برابری می کند، و برایشان شرایطی دارند مهیا می کنند که بخشی از سرمایه هایشان را به داخل آبادی بیاورند تا با انبوه سازی سرمایه هایشان در آبادی سرمایه های دیگران را هم به سرمایه های خودشان افزون کنند.

حتی فوتبالیست هایی داریم که نوه عمه پدربزرگ مادریشان در آبادی ما چای خورده بوده است. دعوت کرده اند از ایشان که منت نهاده برای تیم ملی آبادی ما بازی کنند و افتخار ما بشوند و کلی هم پول بگیرند که دیگر بازیکنان تیم ملی نگویند که ما از زمینهای خاکی آبادی  و با کفشهای کهنه و پاره به تیم ملی رسیده ایم. شاید برای آنکه اجنبی ها ندانند زمین های آبادی ما خاکی است و کفشهای فوتبالیست هایمان کهنه و پاره.

مدیران کلان آبادی ما خیلی به فکر آبروی آبادی ما هستند.

آنها دوست ندارند در آبادی ما اختلاف طبقاتی باشد و خیلی دموکرات هستند. برای همین پول های همه اهالی آبادی را با سهام های مختلف عدالت و غیره و همینطور با تغییرات نرخ ارز آبادی های دیگر در خزانه آبادی یک کاسه کرده اند تا همه مثل هم فقیر باشند.

حتی برای اینکه همه این فقیر ها بتوانند خرهای مشابه سوار شوند، خر لیزینگی به مردم می دهند و بیشتر پولهایشان را به خزانه منتقل می کنند. بعضی ها هم که اسب دارند برای این نیست که اختلاف طبقاتی هست. برای این است که بقیه مردم چشم هایشان از زیبای اسب لذت برده و دچار یکنواختی نشوند.

ما در آبادیمان جاهای بد نداریم. و اگر کسی بخواهد کار بدی انجام دهد، یا باید در خانه خودش و یا در خیابان این کارها را انجام دهد البته اگر گشت آبادی ببیند برخورد قانونی ای می کند.

مثلا اگر کسی بخواهد از آن چیز بدبوها که خیلی ضرر دارد و جلوی خر هم بگذاری نمی خورد، بخورد (همان ها که خیلی حال عجیبی دارد خوردنش و چند ساعتی بی خبر می کندت از حال خودت) نباید بخورد مگر در خانه خودش و به صورت دزدکی. البته ما دیده ایم که در خیابان هم خورده اند و به گشت آبادی هم تعارف کرده اند اما چون گشت آبادی آدم های خری نیستند و آدم های خوبی هستند نخورده اند و برای هدایت آن آدم های خر که خورده اند، آنها را برده اند به جایی که می گویند عرب نی انداخته است.

یا مثلا اگر کسی بخواهد با کس دیگری که از جنس خودش نیست باشد، گشت آبادی او را صدا می کند و می گوید کبوتر با کبوتر باز با باز، کند هم جنس با هم جنس پرواز، که در طریقت ما کافریست ناهمجنس ها با هم باشند.

البته آبادی ما مزایای بسیاری دارد به طوری که آدم های زیادی در صف انتظارند برای گرفتن ویزای آبادی ما. اما آنقدر مسئولین آبادی خوب و کاردانند که به این سادگی ها به کسی ویزای آبادیمان را نمی دهند. و شرایط خاصی برای آنها در نظر می گیرند. 

در باره آبادی مان حرفهای زیادی دارم که در نوبت های بعد خواهم نوشت.

راستی اسم آبادی ما زرآباد است.


ای زِرآباد که هرکس به تو دل داده شود

از تو بهتر به سراپرده کیهانی نیست

خوش بود نام تویی که عمل آباد نه ئی

به عمل کار برآید؟ به زرافشانی نیست؟!

هر که با ما نیست با ما دشمن است



شعر جدیدی دارم که ترچیع بندش عبارت زیره


«هر که با ما نیست با ما دشمن است» 


برای اینکه وبلاگ از گزند بلاک شدن در امان بمونه نمی تونم کاملش رو قرار بدم اما در fb در دسترس دوستان قرار خواهد گرفت

اگر مایل به مطالعه این شعر بودید می تونید در سایت ناموزون و منحوس fb صفحه einfoad یا no war رو لایک بفرمایید تا نسخه کامل شعر رو در اختیار داشته باشید


اما بخش هایی از شعر:



شیخ مجلس شمع هر انجمن است

کار او یکسر نصیحت گفتن است

حرفهایش بوستان گلشن است

چون چراغی پرزنور و روشن است

هرکه با ما نیست با ما دشمن است


این کلامی بود از اشعار دور

یادگار شاعران پر غرور

شاعرانی که مثل گفتند و نور

یا کلامی بی بدیل و روشن است

هرکه با ما نیست با ما دشمن است


گفت روزی شیخ با یاران خویش

که ای بلاجویان زار و دلپریش

این چه دین است این چه آیین این چه کیش

کین چنین جانها پی جان کندن است

هرکه با ما نیست با ما دشمن است


..... و الخ

جدول انتخاباتی سیما




بازگشت به بهانه ا ن ت خ ا ب ا ت

خوب البته فکر می کنم با وجود گذشت حدود 4 ماه از نصایح دوستان و البته فرارسیدن ایام ا ن ت خ ا ب ا ت وقت این رسیده باشد که وبلاگ را دوباره به کار بیاندازم

حالا هرچند رساندن سطح مخاطب وبلاگ به روزهای گذشته کمی دشوار مینماید اما سعی خودمان را می کنیم تا دوستان و دشمنان از مطالب وبلاگ لذت وافر ببرند و البته نظرها بگذارند

اما امروز روز اول خرداد ماه 92 است. و این معانی بسیار دارد

اول آنکه خرداد ماه، زاداه بسیاری از دلبندان ماست. از پدربزرگ، همسر و مادر تا برادر و برادر همسر و البته بسیاری دیگر . که فی الجمله همه را تبریکات صمیمانه می گوییم.

دوم آنکه ماه آخر بهار است و پرندگان مجترم را خواستاریم تا این ماه به پایان نرسیده اقدامات لازمه جهت ازدیاد نسل را انجام دهند که بهار با پایان خرداد اتمام می یابد و ما البته چشم به راه دیدن جوجه های مرغ عشق ها هستیم. هرچند جوجه را آخر پاییز می شمرند.

سوم آنکه اتفاق س ی ا س ی خاصی عموما در خردادماه رخ می دهد که نامش را ا ن ت خ ا ب ا ت گذارده اند، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

ما خودمان الیته نام های دیگری بر آن می پسندیم که خوب شاید گفتنش هم دردی را دوا نکند.

حال از عنوان که بگذریم، به ماهیت می رسیم . و حضور افراد خاصی که هر یک به نحوی با انقلاب و روند سیر آن تا امروز ارتباط داشته اند، بیش و کم.


یک، سالها وزارت امور بیگانگان را داشته و در دولی خدمت نموده که رئیسش امروز رد صلاحیت شده. خوب ایشان که رئیسش رد شده چرا قبول شده ؟ ضمن اینکه تفکرات ایشان شدیدا با نام خانوادگی شان مرتبط است و به گمان بنده نمی توانند خیلی تصمیم گیرنده باشند. البته باید بگویم ایشان عضو ائتلاف سه نفره ای هستند که قرار گذاشته بودند تنها یک نفرشان حضور داشته باشد و امروز می بینیم که به وعده خود تاکنون عمل نکرده اند پس یا به وعده هایشان عمل نمی کنند و یا اگر می کنند دیر می کنند. با توجه به جمیع جهات ذکر شده ایشان مناسب ریاست ج م ه و ر ی نیستند.

دو، مدتی رئیس مجلس بودند و مدت بسیاری در امور فرهنگی کشور نقش داشته اند. اصولا از نحوه عملکردشان در دوره های مدیریتیشان چه در مدارس و چه در مدیریت کلان کشور قدرت زیادی در نحوه عملکردشان مشاهده نمی شود. ضمن اینکه ایشان هم عضو ائتلاف سه نفره ای هستند که قرار گذاشته بودند تنها یک نفرشان حضور داشته باشد و امروز می بینیم که به وعده خود تاکنون عمل نکرده اند پس یا به وعده هایشان عمل نمی کنند و یا اگر می کنند دیر می کنند. با توجه به جمیع جهات ذکر شده ایشان مناسب ریاست ج م ه و ر ی نیستند. دوستی نام ایشان را به شوخی به پارسی ترجمه نموده بودند: چاکرسترگ آهنگر دادگر

سه، بسیار مقتدر و محکم هستند تاجایی که حتی گاهی شئون جلسات را هم رعایت نمی کنند و به زور هم که شده حتی با فحش نتیجه دلخواهشان را می گیرند. البته به نظر نمی رسد این ویژگی جز در راستای فرمایشات شخص دیگری به کار گرفته شود. ضمن اینکه این نوع رفتار در دنیای دیپلماسی خیلی قابل قبول نیست. سابقه نظامی گریشان نیز دلیل دیگری است برای ایجاد شبهه برای دادن رای به ایشان. والبته ایشان هم عضو ائتلاف سه نفره ای هستند که قرار گذاشته بودند تنها یک نفرشان حضور داشته باشد و امروز می بینیم که به وعده خود تاکنون عمل نکرده اند پس یا به وعده هایشان عمل نمی کنند و یا اگر می کنند دیر می کنند. با توجه به جمیع جهات ذکر شده ایشان مناسب ریاست ج م ه و ر ی نیستند. نامشان البته با هنرهای بومی این مرزو بوم عجین شده البته کمی هم طرب انگیز است.

چهار، به عبارتی یک کاره از مذاکرات هسته ای پریده اند وسط ا ن ت خ ا ب ا ت. حالا چرا و به سفارش چه کسی؟! الله اعلم. عموما از وجناتشان پیداست و البته از نحوه پیشبرد مذاکراتشان که بناست چه روندی را در مدیریت کشور در پیش بگیرند. ازجمله می توان به ارتباط پوشش خانم اشتون و گشت ارشاد اشاره کرد. و بازهم نمی توان به تناسب ایشان با پست اجرایی مورد نظر اطمینان حاصل کرد. 

پنج، برنامه های بسیار خوبی در سر می پرورانند و البته صحبتهای خوبی دارند که در سال 88  هم از ایشان شنیده بودیم. اما اینکه تا چه حد می توان این برنامه ها را اجرایی دانست، کمی دور از ذهن است. مثلا بحث مدیریت ایالتی کشور. یا برنامه های اقتصادی ایشان. شاید هم بشود !!! اما مساله دیگر سابقه نظامی ایشان است و اینکه تا چه حد هنوز درگیر س پ ا ه و تفکرات امروز این ارگان هستند برای بنده مشخص نیست.

شش، ملبسند به لباس روحانیت و نامشان نیز. سابقه ای مشابه نفر چهارم دارند و البته کمی بیشتر. خیلی کارنامه روشن و قابل استنادی از ایشان پیدا نکردم و به همین جهت زیاد به ایشان نمی اندیشم و به همین دلیل اهمیتشان را در همین حد می دانیم که برای پر کردن جای خالی کارگزار بزرگ، صرفا نامشان در میان اسامی به چشم می خورد.

هفت، تنها به یک دلیل در میان تایید شدگان حضور دارند. و آن سابقه معاونت اولی در د و ل ت ا ص ل ا ح ا ت است. یعنی به عبارتی برای خالی نبودن عریضه. پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

هشت، شناخت خاصی از ایشان ندارم و نتوانسم پیدا کنم. صرفا سابقه ای از وزارت تلفنی و همین حدود. درباره نامشان هم همین بس که حضورشان خدانکند با نامشان مرتبط باشد.


شعرهای طنز زیادی در این باره از دوستان شنیده ام که مجالی اگر باشد در یک فرصت مغتنم در وبلاگ منتشر خواهم نمود.


برای همه نامزدها، عروس ها و داماد ها و متولدین خرداد ماه آرزوی توفیق و سلامتی دارم.


و من الله توفیق

ع فواد