عجین شدن پلنگ صورتی با صدای آژِیر قرمز شبیه هیچ چیزی نیست، حتی شبیه خودش.یا اینکه بچه های سه چهار ساله فرق کلاش و ژ3 رو بدونن. یا مثلا یاد گرفته باشن که بتادین چیه پانسمان چه جوریه ...؟
وقتی می بینم پسربچه های امروز بازیاشون سوار پورشه و هامر شدنه و بعدهم با آیفون صحبت کردنه با دوست دخترشون، یادم می افته ما سوار جیپ می شدیم بریم خط کمک پدرامون.
یا دختربچه هایی که همه لذتشون تو بازی عروس شدن و آرایشگاه رفتنه یاد خواهرامون می افتم که تو بازیاشون آش درست می کردن واسه رزمنده ها.
نمی خوام بگم بچه ها نباید با خوشی های این دنیا آشنا بشن. اما مایی که بچگیامون اونطوری بود بچه هامون این شدن ادامه اش چی می خواد بشه خدا میدونه.
اینم بگم البته من هنوزم عاشق قطار پوکه ای یادگاری ای هستم که دوست پدرم برام درست کرد. همون دوستی که من تو بچگیام عاشق ویلچیرش شده بودم و اون تو بچگیام شهید شد.

یاد همه شهدایی که از سر غیرت و مردونگی جونشون رو دادن به خیر...