اراده

باید برای بهتر بودن تلاش کنم

هیچ کس و هیچ مانعی نمی تواند راه مرا سد کند

هیچ عذر و بهانه ای هم برای تعلل پذیرفته نیست

هیچ مقصری هم وجود ندارد

این منم که باید به تنهایی با همه مشکلات مبارزه کنم

این منم که تسلیم شدن را بلد نیستم

این منم 

که همه توانم را به کار می گیرم و با نیروی اراده و انرژی سرشار بر مشکلات فائق می آیم نمی گذارم هیچ مساله ای مسیرم را که اینهمه برایش سختی کشیده ام تغییر دهد همه زحمت هایی که با همه وجود درگیر آن ها بوده ام نباید بی ثمر بماند سختی هایی که اطرافیانم نیز متحمل شده اند ارزش این مبارزه را دارد 

من با دنیایی می جنگم که تصمیم گرفته بهترین داشته ام را از من بگیرد

من 

با همه توانم می جنگم

من 

نمی گذارم

به خاطر همسرم، فرزندم و خودم

می جنگم

زنگ ملی ورزش

اول روز

صبح

بعد از یه خواب شش ساعته

قبل از رفتن به محل کار یا تحصیل

یا حتی در محل کار یا تحصیل

ساعت دقیقا هفت و سی دقیقه

بهترین کاری که میشه کرد

حتی برای پنج دقیقه

چندتا حرکت کششیه

هرروز ساعت هفت و سی دقیقه صبح به ابتکار رادیو ورزش زنگ ملی ورزش در کشور به صدا در میاد

البت طبق روال همه کارهایی که منشا حکومتی داره ناقصه و محدودیت هایی داره اما پیشنهاد می کنم بیاید کارو مردمیش کنیم

با کنار زدن محدودیت ها

مثلا اگه مامور راهور هستیم

اگه زن هستیم

اگه مدیر رده بالا هستیم

اگه معطل تو دل ترافیک هستیم

ابایی از انجام حرکات ورزشی ساده ای که در زمان پنج دقیقه قراره انجام بدیم نداشته باشیم

راس ساعت هفت و نیم

هر جاکه هستیم

مشغول هر کار که هستیم

این پنج دقیقه رو همراه با همه مردم ایران ورزش کنیم

دوباره آمدم

سلام به همه دوستان عزیزم

درست دو سال و یک هفته از آخرین مطلبی که نوشته بودم می گذره

تصمیم دارم دوباره صفحه وبلاگم رو به روز کنم و در این شلوغی دنیای مجازی و صفحات گوناگون شبکه های اجتماعی به روال گذشته وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی را با همه توانم بچشم و بچشانم

امیدوارم شما هم در این راستا بنده رو یاری کنید

 

عزم آن دارم که امشب مست مست

پای کوبان شیشه دردی به دست

سر به بازار قلندر در نهم

تا ببینم هر چه در بازار هست 

دستگاه ماهور

دستگاه ماهور

در موسیقی قدیم ایران هنگام اجرای دستگاهی از موسیقی به این توجه می کردند که آیا شب و یا روز است  یا فرد شنونده سفید روی یا سبزه روی می باشد بخصوص در زمان عبدل القادر مراغه ای اساتید به شاگردان خود می آموختند که اگر شب بود حتمأ شور بزن اگر صبح بود چهار گاه بزن و اگر طرف شنونده سفید روی بود بم بزن و اگر سبزه روی بود زیر بزن ایرانیان قدیم در بسیاری از پرستشهای خود سرودهای ویژه داشتند و آنها ماه و هور (خورشید) را پرستش می کردند در ضمن این دستگاه را می توان هم صبح و هم شب اجرا کرد  و بهمین خاطر نام ماهور را انتخاب کردنددر استان لرستان نوعی موسیقی وجود دارد که ماخوری می گفتند و این نوع موسیقی بسیار حزن انگیز است و از نوع موسیقی فولکور این سرزمی دستگاه ماهور شامل 64 گوشه می باشد که در اینجا با گوشه های مهم که هم در ردیف آوازی و هم در ردیف سازی بکار می رود آشنا می شویم.

1- درآمد

همانطور که قبالأ توضیح دادم اساس دستگاه های موسیقی ایرانی را دانگ ها تشکیل می دهند و هر گام موسیقی شامل دو دانگ می باشد دانگ اول و دانگ دوم دانگ توالی چهار نت پی در پی است که از نت اول تا نت چهارم فاصله درست را تشکیل می دهد فاصله درست  به معنای این است که از نت اول تا چهارم صدای گرمی داشته باشد بطور مثال اگر گام do را در نظر بگیریم که شاملdo-re-mi-fa-sol-la-si-do   می باشد نت do   تا fa  اگر باهم نواخته شوند صدای گرمی دارند و همینطور نت اول با نت پنجم و اول با هشتم فاصله درست هستند در  درآمد ماهور نت doمرکزیت دارد و شروع درآمد از یک دانگ قبل از دانگ  اول است یعنی چهار نت قبل از نت do که نت sol می باشد یعنی در آمد ماهور شروع آن ازsol-la-si-do  است و اگر بخواهیم گوشه در آمد را اجرا کنیم حتمأ در این چهار نت باید اجرا شود و گرنه از در آمد بیرون رفتیم این موضوع بسیار مهم است که اکثر دوستان هنر آموز ما به آن توجه نمی کنند که حتمأ برای اجرای درآمد بسیار مهم است و یک موضوع دیگر که خیلی از دوستان دستگاه ماهور را همان گام ماژور غربی می دانند که سخت در اشتباه هستند فقط گوشه های درآمد و چند گوشه دیگر هستند که در چهار چوب گام ماژور گنجانده می شود و عینأ همان فواصل را دارند ولی گوشه های دیگر کاملآ با گام ماژور فرق دارند نت شاهد روی درجه اول گام  و گسترده ملودی تا درجه پنجم می توان ادامه داشته با شد.

گوشه کرشمه
کرشمه ای  کن و بازار ساحری بشکن    به غمزه  رونق و ناموس سامری بشکن گوشه کرشمه قطعه ای است سه ضربی و معمولادر تمامی دستگاه های موسیقی ایرانی نواخته می شود و شعر مناسب با این گوشه را می توان بخاطر سپرد.

هزارو مرتبه به به از آن لب شکرینت   خدا کند که نباشد اجل به قصدوکمینت


در وزن (مفاعلن فعلاتن ) می باشد  ملودی این گوشه را در وزن 3/4 اجرا می کنند نت شاهد این گوشه با شاهد درآمد یکی است و ملودی تا درجه ششم گام ماهور است.
گوشه ساقی نامه 
ابیات شعری که خطاب به ساقی است. 

بیا ساقی  آن می که حور بهشت    عبیر ملائک در آن می سرشت 

بده  تا  بخوری  در  آتش کنم            دماغ  خرد تا ابد خوش کنم

 

باید در نظر داشت هرگاه این آواز را در دستگاه ماهور بخوانیم ساقی نامه گفته می شود و هر گاه در آواز اصفهان خوانده شود صوفی نامه و هر گاه در دستگاه سه گاه خوانده شود به کشته مرده معروف است و خیلی از هنر مندان ما به اشتباه   ساقی نامه را با صوفی نامه  یکی می خوانند  در ردیف موسیقی ملی این آواز در وزن (فعولن فعولن فعولن فعول ) آمده  که در وزن 4/4 خواننده شده  موارد مشابه به ساقی نامه در ردیف آمده مانند (مثنوی - رباعی - دوبیتی.

گوشه نصیرخوانی

گوشه نصیرخوانی در ردیف موسیقی ایرانی ضبط و ثبت شده از آنجا که موسیقی قدیم ایران مخصوص در بار شاهان ناصری بوده افرادی که نفوذ زیادی در جامعه داشتند در دربار رفت و آمد می کردند این گوشه را منسوب به شخص با نفوذی که در در بار شاهان رفت و آمد داشته و نصیرخان نام داشته می دانند در بعضی از ردیفها نصیر خوانی را طوسی هم می نامند وزن شعری در این گوشه (متفاعلن-متفاعلن- متفاعلن-متفاعلن) می با شد و ملودی این گوشه روی درجات مختلف انجام می گیرد نت شاهد روی درجه اول گام و گستره ملودی تا درجه پنجم است و گاهی تا درجه هشتم گسترش می یابد.  


گوشه طوسی

گوشه طوسی  گوشه طوسی به محله ای دراطراف طوس (در 24کیلومتری مشهد قراردارد)حال و هوای این گوشه با دستگاه راست پنجگاه سازگار است در بعضی از دستگاهها مانند دستگاه ماهور این گوشه را نصیرخانی می نامند همانطور که قبلان نوشتم روح الله خالقی در کتاب خود می نویسد استاد علی اکبر فراهانی این دو بیت شعر را در گوشه طوسی می خوانده. اگر از تو جدا باشم نباشم.  بغیری آشنا باشم نباشم من بی دست و پا درزیر تیغت به فکر دست و پا باشم نباشم گوشه طوسی از نقطه نظر نت شاهد درجه  اول گام را اشغال می کند و ملودی تا درجه پنجم گسترش می یابد.

گوشه مراد خوانی

این گوشه همانند نصیر خوانی متعلق به شخصی به نام مراد خان بوده و او از افراد با نفوذ دوره قاجار می با شد وزن شعری این گوشه را در (مفتعلن فاعلن -مفتعلن فاعلن )  می خوانند عارف قزوینی شاعر و آهنگساز و تصنیف سرای بزرگ ایرانی که واقعأ تصنیف های بی نظیری ساخته و مبارز سیاسی آن دوره بوده می نویسد که او مراد خوان را درمجالس انس که شرکت می کرده و مراد خوان ساز می زده دیده و می گوید بسیار بد ساز می زده ولی بهر صورت این گوشه در ردیف موسیقی ایران به نام او ضبط و ثبت شده  ملودی این گوشه درجات مختلف گام ماهور را اشغال می کند  از در آمد شروع می شود و داد- دلکش-شکسته -حصار ماهور-و وارد راک می شود نت شاهد روی درجه اول گام ماهور و گستره ملودی تا درجه آخر گام.

گوشه جغتایی

جغتا نام یکی از دهات های نزدیک به سبزوار است در این ناحیه این نوع ملودی معروف بوده و اشعار این ملودی در وزن چهار پاره بوده و ملودی روی درجات مختلف گام ماهور نواخته می شود این گوشه را می توان در دستگاه ماهور و سگاه اجرا کرد.

نام گوشه حربی

حرب نام شهرک کوچکی در عراق امروز است قطعه ای است در وزن 2/4 که در ردیف موسیقی آمده و بصورت رنگ نواخته می شود حربی را در دستگاه ماهور و چهار گاه می نوازند و کمی حالت رزمی دارد  نت شاهد آن در دستگاه ماهور روی درجه اول گام و گستره ملودی تا درجه هشتم است .

 

گوشه داد 

فریدون  فرخ  فرشته  نبو د         به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش داشت این فرهی      تو داد و دهش کن فریدون تویی

 

در شاهنامه فردوسی آمده است که باربد هنگام نوروز در بهار به دیدن خسرو پرویز می رود. در دربار خسرو موسیقی دانی بوده با نام سرکش که اصلیت او یونانی بوده و بسیار حسود وقتی او میفهمد که نوازنده چیره دستی که صدای خوشی دارد و به دیدن خسرو پرویز آمده دستور می دهد باربد را به در بار راه ندهند باربد هر طور شده سعی می کند شاه را ببیند و به همین خاطر به فکر می افتد که باغبان قصر را ببیند و قدری زر و سیم به او می دهد و می گوید من می خواهم فقط شاه را از دور زیارت کنم و به بالای درختی در باغ می روم که مزاحمتی ایجاد نکنم باغبان قبول می کند و باربد لباس سبزی می پوشد و عود خود را با برگ درختان می پوشاند و طوری خود را مخفی می کند که هیچ کس او را از لای درختان تشخیص نمی دهند او دوهفته انتظار می که شد تا اینکه شهریار از جشن گاه به ایوان می آید باربد فرصت را غنیمت می شمرد و ساز خود را در دست می گیرد و چنان نغمه ای سر می دهد که همگان را مبهوت و خیره می سازد شاه می گوید این صدا از کجاست هیچ کس جوابی ندارد و دوباره به گردش ادامه می دهد اینبار دوباره باربد با صدای بلند تری نغمه آغاز می کند و بطوری که شاه بی  طاقت شده و می گوید کیستی که اینطور صدایی داری خود را نشان بده و من تور را در  دربار پاداش خواهم داد باربد از لای شاخه برگها به پایین می آید و از آن روز راه به در بار می  یابد و چنان پیشرفت می کند که  سوگلی خسرو پرویز می شود و از آن زمان موسیقی دانان که در ردیف پنجم در دربار می نشستند به ردیف اول می آیند و از همان زمان که مبدهای زرتشتی جای خود را از دست می دهند و دیگر ریف اول نبودند مخالقت خود را با موسیقی دانان آغاز می کنند بار بد هفت خسروانی را بوجود آورد که شامل هفت سیستم مانند دستگاه های امروز بوده و برای سی روز ماه (سی لحن )را ساخت و سیسصدو شست (دستان )را که از ملودی های کوچکی بودند برای هروز در آنروزها سال را 360 روز می گفتند ملودی قطعه داد حزن عجیبی داشته و در طول زمان دستخوش انحراف ملودی  و سلیقه نوازندگان مختلف شده گوشه داد در ردیف موسیقی ایران ثبت شده این قطعه با نام (داد)در متون ادبی ما آمده و اکنون در شاهنامه می خوانیم.

 

بدان باغ رفتی به نوروز شاه         دوهفته ببودی بدان جشن گاه

سبک باربد  نزد  مردوی شد        هم آن روز با مرد هم بوی  شد

بر آن سرو شد بر بط اندر کنار      زمانی  همی بود   تا   شهر یار

به ایوان بیامد از آن جشن گاه     بیار است  پیروز  گر  جای   شاه

زننده  بر آن سرو برداشت رود       همان  ساخته  پهلوانی  سرود

یکی نغز دستان بزد بر درخت       کز آن خیره شد مرد بیدار بخت

سرودی به آواز خوش بر کشید      که اکنون تو خوانیش ((داد آفرین ))

 

نت شاهد گوشه داد روی درجه دوم گام ماهور است و ملودی تا درجه پنجم گام گسترش می یابد.

گوشه دوبیتی 
نوعی آواز خوانی در موسیقی لرستان که با اشعار دوبیتی خوانده می شود  نت شاهد آن در گام ماهور روی درجه سوم گام است و گستره ملودی تا درجه پنجم می رسد 
راک عبدالله در زمان قدیم در موسیقی تعزیه فردی بوده که نقش عبدالله بن حسین یکی از یاران امام حسین را بازی می کرده و در حین بازی اشعاری را در پرده راک می خوانده ملودی سوز ناکی داشته مرحوم دوامی و محمود کریمی در ردیفهای خود این گوشه را خواندند و ثبت شده نت شاهد درجه سوم گام ماهور است و گستره ملودی تا درجه چهارم  در واقع از این گوشه می توان از ماهور به اصفهان و همایون رفت یعنع گوشه راک پلی است به گوشه های دیگر فرض کنید از ماهور به چهار گاه برویم مثلمأ به این آسانی نمی توان تغییر مقام داد چون چهار گاه همان ماهور است که درجه دوم و ششم آن ربع پرده کم شده برای رفتن از ماهور به چهار گاه  باید اول ربع پرده اول را به وجود آورد و آن هنگامی است که توسط گوشه راک گوش شنوده را به اصفهان نزدیک و آشنا می کنیم بعد در مرحله دوم از همایون به چهار گاه می رویم البته اگر دوستان خود نوازنده باشند و ردیف موسیقی ما را بشناسند این مطالب را بهتر درک می کنند.

 

گوشه شکسته 
گوشه شکسته در واقع یک تغییر مقام است از ماهور به سه گاه و آواز افشاری 
هرگاه درجه سوم گام ماهور را ربع پرده کم کنیم آواز ماهور حالتی بخود می کیرد که کاملأبا آواز ماهور فرق دارد و به همین خاطر نام شکسته را برای آن انتخاب کرده اند یعنی آواز شکسته شده و حالتی دیگر دارد که با  آن  می توان از آواز ماهور بیرون رفت و یک نوع مرکب خوانی را آغاز کرد نت شاهد درجه پنجم گام ماهور است و گستره ملودی تا ئدرجه ششم گام ماهور 
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم      دولت در این سرا و گشایش در این در است 

گوشه گشایش 
 
همان طور که از نام این گوشه پیداست از طریق این گوشه دست گاه ماهور باز می شود و راه به گوشه های دیگر امکان دارد در واقع هر گاه روی درجه دوم گام ماهور ایست کنیم گوشه دیگری را آغاز می کنیم که به آن گوشه گشایش می  گویند و ملودی از حالت درآمد ماهور درمی آید  در مکتب اصفهان گوشه ای است به نام راست که از لحاظ ملودی شباهتی با گوشه گشایش دارد این گوشه بسیار حزن انگیز است و در آوازهای دیگری ایرانی با نام های دیگری ثبت شده مثلأ در آواز دشتی و اصفهان   به  آن  جامه درآن می گویند  نت شاهد این آواز روی ذرجه چهارم گام ماهور بوده و گستره ملودی تا درجه پنجم گام ماهور می باشد

نام گوشه  حصار ماهور


در دستگاه چهار گاه همانطور که قبلأ توضیح دادم گوشه ای وجود دارد که به آن حصار می گویند و در مورد آن صحبت شد ولی در دستگاه ماهور این گوشه شباهتی با حصار در دستگاه چهار گاه دارد وبه علت شباهت قرار گیری روی درجه ای از گام ماهور به صورتی که ملودی حصار در گام چهار دارا می با شد این ملودی در بیشتر اوقات در هنگام فرود به ماهور استفاده می شود و در پایان اشاره ای به درجه ششم کرده و دوباره به تونیک بر می گردد نت شاهد روی درجه چهارم گام ماهور و گستره ملودی

تا درجه ششم گام ماهور است

در بعضی از ردیفها این گوشه به اسامی دیگری آمده مثلأدر ردیف حسین خان هنگ آفرین این گوشه را با نام ابول آورده است و به قول استاد کسایی به آن پس ماهور هم می گویند شاید به این خاطر بوده که ملودی در  این گوشه حالتی را در شنوده ایجاد می کند که گوش شنوده تشنه نت های اولیه گام می با شد 

نام گوشه ماهور صغیر 

در موسیقی ایرانی اصطلحات صغیر و کبیر در گوشه های ما وجود دارد  مانند نوروز بزرگ و کوچک و نیریز بزرگ و کوچک زنگوله صغیر و کبیر و شکسته بزرگ و کوچک هرگاه درآمد ماهور را در دانگ اول شروع می کردند به ماهور صغیر و هرگاه از دانگ دوم شروع و به دانگ اول می رفتند ماهورکبیر می گفتند اگر به تمامی این گوشه ها توجه کنیم طرز قرار گرفتن ملودی این گوشه ها در دانگ اول و دوم کاملأ پیداست

نام گوشه نیشابورک 


نام نیشابور در اوستا کتاب زرتشت (ریونت) آمده و امروزه بخشی از نیشابور(ریوند ) خوانده می شود در کتب قدیم اسم شهری به نام نیوشاپور به معنای شاپور پهلوان آمده که بعد ها بصورت نیشاپور و در آخر به نیشابورآمده اما باید دید چه رابطه ای با موسیقی دارد در قدیم برای احداث این شهر نیشابور به وسیله موزیکر های آن زمان قطعاتی اجرا می شده که امروزه ما آن را گوشه نیشابورک در ردیف خود ثبت و ضبط کردهایم این گوشه را در دستگاه ماهور و نوا و آوازهای بیات ترک و افشاری اجرا میشود در هر گام که اجرای نیشابورک انجام می شودملودی آن چنین ایجاب می کند که خواننده و یا نوازنده باید به یک نت بالاتر از نت شاهد  آن اشاره نموده و فرودی روی نت شاهد آن داشته باشد نت های شاهد در آواز های مختلف فرق می کند مثلأدر آواز نوا نت شاهد روی درجه سوم گام نواست و گستره ملودی تا درجه پنجم است ولی در آواز ترک نت شاهد روی درجه چهارم بوده و گستره ملودی تا درجه ششم است و در آواز افشاری نت شاهد درجه سوم گام را اشغال می کند و ملودی تا درجه پنجم گسترش می یابد

گوشه فیلی 

نام نواحی مختلف ایران است و آهنگی است که دراین  نواحی مانند هندیجان بخشی از ناحیه خرمشهر و نور بخشی از شهرستان آمل نواخته می شود فیلی در دانگ اول ماهور بطور تکنیک خواستی نواخته می شود که بسیار زیباست در این گوشه از درجه اول بطور پله کانی به درجه پنجم سعود می کند و به طرز شیرینی به درجه اول گام بر می گردد نت شاهد این گوشه روی درجه پنجم گام ماهور است و گستره ملودی تا درجه هفتم گام ماهور است  گوشه فیلی از گوشه های اصلی آواز ماهور است چون از گام ماهور بیرون نمی رود از آوازهایی از گام بیرون می روند  گوشه دلکش است که به آن گوشه فرعی می نامند 

گوشه دلکش 

هوا خوش است و چمن دلکش است ومی بیغش  

کنون  به جز  دل  خوش   هیچ   در  نمی آید

گوشه دلکش نوعی تغییر مقام است که از آواز ماهور به شور می رود  در این آواز کاملأگام ماهور  عوض می شود و درجه ششم آن ربع پرده تغییر می کند  و چرا نام دلکش را برای این گوشه انتخاب کرده اند در ردیف موسیقی ایرانی از واژهایی (صفت گونه ) برای نام گذاری گوشه ها  بسیار آمده   و گوشه دلکش از جمله همان آهنگهاست که با ساختار ملودی که در خویش دارد حالتی دلکش و دل انگیز دارد و به همین خاطر اساتید این نام را برای این گوشه انتخاب کردند  محل  نت شاهد روی درجه پنچم گام ماهور است و ملودی تا درجه ششم گسترش می یا بد.

گوشه خاوران

خاوران نام یکی از توابع استان خراسان نزدیک مشهد است فضای ملودی این گوشه در گام نوا هم قابل اجراست شباهتی  به سرودهای زردشتی دارد  خوآوران جایی است که خورشید از آن سمت بیرون می آید و همان مشرق زمین است و به همین خاطر خاوران نامیده شده محل نت شاهد این گوشه درجه پنجم گام ماهور را اشغال می کندو ملودی تا درجه هفتم گام بالا می رود 

کرشمه در خاوران 

یکی از زیبایی کرشمه را می توان در گوشه خاوران اجرا کرد در قدیم در وزن   مفاعلن.فعلاتن را با ملودی بخصوصی در دستگاه های مختلف اجرا می کردند و آهنگی نو بوجود می آوردند و در گوشه خاوران به همین صورت می توان کرشمه را اجرا کرد 


گوشه صوفی نامه 

هر گاه ملودی ساقی نامه را در آواز اصفهان و شوشتری بخوانیم به صوفی نامه معروف است و آن به این صورت است که درجه پنجم گام ماهور (شاهد شکسته) قرار داده یعنی ملودی شکسته را به بیات اصفهان و شوشتری تبدیل می کنیم این روش را که تغییر مقام از گام بزرگ به کوچک است در این گوشه صوفی نام کاملأ پیداست  

در اینجا اگر بخواهیم دوباره به ساقی نامه در ماهور رجعت کنیم راهای مختلفی وجود دارد

1-  با زگشت از صوفی نامه به ساقی نامه  (شکسته ماهور به درآمد)

2- گذر از درجه پنجم گام ماهور و رسیدن به نت اکتاو  و گام ماهور و در پایان رسیدن به نت تونیک ماهور و ساقی نامه

صوفی نامه را در ادامه ساقی نامه می خوانند نت شاهد آن در گام ماهور درجه پنجم گام است و گستره ملودی تا درجه  هشتم

گوشه کشته مرده 
همانطور که قبلأ نوشتم هرگاه ملودی صوفی نامه را در سگاه بخوانیم به آن کشته مرده می گویند ولی باید توجه کرد که از ساقی نامه به صوفی نامه یعنی از ماهور به آواز اصفهان کاری است طبیعی ولی از صوفی نامه به سه گاه و برگشت آن کمی دشوار تر است  برای خواندن گوشه کشته مرده به این طریق عمل می کنیم ساقی نامه را از تونیک ماهور  شروع و سپس به صوفی نامه می رویم و از طریق گوشه شکسته نت آن را شاهد قرار داده و در اینجا نت شاهد شکسسته همان شاهد سه گاه می باشد و می توان براحتی وارد سه گاه شد پس از سه گاه به مویه رفته و از آنجا به مخالف سه گاه وارد می شویم و  چون نت شاهد مخالف سه گاه همان نت شاهد ماهور است دوباره می توان به ساقی نامه برگشت 


گوشه عراق 

نام آراک و یا ایراک که به مرور زمان تبدیل به عراق شده در اصل بخشی از مناطق ایران قدیم بوده و سیاست انگلیس این منطقه را از ایران جدا کرده 

عراق مقام نهم از مقامات دوازده گانه قدیم ایران بوده ولی امروز این گوشه را در آواز ماهور و افشاری و نوا و راست پنجگاه  می خوانند آواز عراق بسیار مهیج و با عظمت است و از این گوشه می توان به سایر دستگاه های ایرانی راه یافت 
در قدیم در تمامی شهر ها و ولایت های ایران آواز های مخصوص خود را می خواندند و در این منطقه که عراق خوانده می شده به این نوع آوازها عراقی  می گفتند 
نت شاهد روی درجه هشتم گام ماهور  است و گسترش آن را می توان تا درجه دهم گام نام برد.

اگر نه باده غم دل زیاد ما ببرد             نهیب حادثه بنیاد ما زجا ببرد

گوشه نهیب

یکی از گوشه های دستگاه ماهور گوشه نهیب به معنای فریاد بلند و خشن با لحنی از عشق است و خطاب گونه با لحنی حماسی و در قدیم در جنگ با دشمن از این آواز استفاده می شده و با آن در روحیه دشمن تأثیر می گذاشتند نت شاهد آن با شاهد گوشه عراق یکی است و در واقع قبل از گوشه عراق که اوج آواز ماهور است نواخته می شود ساختار ملودی از چند نت قبل از ملودی عراق شروع شده و در پایان روی درجه هشم گام که شاهد گوشه عراق است ایست می کند

 محل نت شاهد روی درجه هشتم گام ماهور و گستره ملودی تا درجه هشتم گام  ماهور

گوشه حزین

کی شعر تر انگیزدخاطر که حزین باشد   

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

حزین به معنای حزن است و آوازی است غم انگیزوسوزناک و در پرده های مختلف از دستگاهها نواخته ویا خوانده می شود مثلأ در اجرای گوشه حزین در پرده عراق نت شاهد آن منطبق با شاهد عراق استو روند ملودی تا درجه نهم می رود و یکی دیگر از مقاطع اجرای گوشه حزین در پرده بیات راجع و عشاق می باشد محل شاهد نت درجه هشتم گام ماهور و گستره ملودی تا درجه نهم گام ماهور است

در تنگنای حیرتم از نخوف رقیب

یارب مباد  آنکه گدا معتبر شود

محیر

محیر به معنای حیرت انگیز است این گوشه را در پرده عراق می خوانند  ملودی از چند نت قبل از شاهد عراق است و بصورت تحریر های پلکانی سه تایی ملودی خود را بر روی شاهد عراق سوار می کند محل نت شاهد روی درجه هشتم گام ماهور است و گستره ملودی تا درجه نهم گام

گوشه زنکوله

گوشه زنگوله  صغیرو کبیر واژه زنگوله با توجه به ملودی آن تداعی صدای زنگوله را می نماید . ملودی زنگوله توسط افرادی که ساربان بودند هنگام راهپیمایی به دنباله قافله ها زمزمه و خلق شده پس از سالیان سیر ملودیک را طی کرده و به صورت گسترده به شکل امروزی امروزی عرضه شده  و چرا این گوشه را صغیروکبیر نامیدند باید گفت کوچک و بزرگ بودن گوشه زنگوله طنین های متفاوتی را از لحاظ تنالیته سبب می شود و با صغیروکبیر بودن ملودی زنگوله که امروزه در ردیف موسیقی ملی ماست به صورت تجلی در پرده های نیریز و حسینی موجود است از لحاظ نت شاهد روی درجه هشم گام ماهور قرار می گیرد و معمولأ پس از خواندن گوشه عراق فرود نهایی را انجام می دهدو روند ملودی تا درجه هشتم گام ماخور است

گوشه اصفهناک

اصفهانک ده کوچی است نزدیک اصفهان و نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور می باشد پس از گوشه عراق خوانده می شود و ملودی تلفیقی از عراق و اصفهان می با شد نت شاهد درجه هشتم گام ماهور منطبق با نت شاهد عراق بوده و روند ملودی تا درجه دهم گام ماهور می رسد در واقع گوشه اصفهانک آواز اصفهانی است که از درجه هشتم گام ماهور آغاز شده

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی  گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش

گوشه سروش

گوشه سروش برای اولین بار در ردیف موسقی استاد وزیری آمده و در واقع حالت ملودی طوری است که می توان از گام بزرگ به گام کوچک رفت یعنی می توان اجرای این گوشه را زمینه ای برای آواز رآک دانست نت شاهد درجه هشتم گام ماهور و ملودی تا درجه هشتم گسترش می یابد

گوشه راک هندی

دیار هند و اقالیم ترک بسپارند  چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را

راک به معنای رانج که به زبان هندی رنک کردن معنی می دهد یک نوع ترکیبات صوتی یا انعکاس آن بر موزیکالیته افراد و یا استفاده از فیگور های مشخص ملودی و شاذی بخشیدن به روح انسان است بر اساس قوانین خاصی این تر کیبات صورت می گیرد و به درون انسان نفوذ می کندمحمد تقی مسعودیه در کتاب مبانی اتنوموزیکولوژی مفهوم  راک را تصور ذهنی موسیقی  که بصورت پدیده ایی صوتی طرح ریزی شده معنی دیگر راک در زبان هندی از ریشه راگا به معنی نغمه و سرود گفته می شود در زمان بهرام گور 30000 لولی (نوازنده) از هندوستان وارد می کند و از آن موقع می توان گفت که ملودی راگا یا راکها در موسیقی ایران آمده گوشه راک در حال حاضر در موسیقی ایرانی به نام های  راک هندی  راک عبدالله  راک کشمیر و صفیر راک آمده نت شاهد در گوشه راک هندی روی درجه هشتم گام ماهور است و گستره ملودی تا درجه دوازدهم می با شد به

راک کشمیر

نوعی از آواز راک که در منطقه کشمیر خوانده و نواخته می شود نت شاهد درجه هشتم گام ماهور است روند ملودی طوری است که  در شروع ملودی میل به طرف نت پنجم گام پیدا می کند و کم کم با حالتی پله کانی به نت شاهد درجه هشتم گسترش می یابد.

آشوروند 

کلمه آشور آوند از دو کلمه آشور و آوند تشکیل شده آشور راوند یعنی نوا و آهنگی که آویختگی دارد با قوم آشور در ضمن آشوراده دهکده ای است در شمال ایران و ملودی این گوشه با این منطقه رابطه زیادی دارد هنگام اجرای گوشه راک وقتی به اوج می روند به آن آشورآوند می گویند محل نت شاهد روی درجه  نهم و گسترده ملودی تا درجه دوازدهم می باشد این گوشه را در دستگاه ماهور و راست پنجگاه اجرا می کنند

صفیر مرغ بر آمد بط شراب کجاست

فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید

گوشه صفیر راک

صفیر به معنای آواز- بانگ -نوا-نوعی ساز بادی است در شعر بالا حافظ می فرماید صفیر مرغ بر آمد بط شراب کجاست در اینجا منظور شاعر از بکار بر دن صفیر در مصرع اول  به گمان آواز بلبل بوده و در مصرع دوم بانگ و آواز منظور داشته

منوچهری می فرماید

اسبی  که  صفیرش  نزنی  می    نخورد   آب

نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است

در اینجا شاعر واژه صفیر را بجای سوت بکار برده گوشه صفیر راک بعد از ملودی راک نواخته می شود و چون ملودی حالتی شبیه سوت یکنواخت می باشد و چون این حالت در پرده راک قابل اجراست و از نت شاهد راک شروع می شود به صفیر راک مرسوم شده نت شاهد روی درجه دوازدهم گام ماهور است و ملودی هم تا درجه دوازدهم گسترش می یابد

پایان دستگاه ماهور

 


برگرفته از سایت موسیقی اصیل

شروع تازه

داشت فکر می کرد همه لحظه هاش شبیه هم شده، انگار یه دور تسلسله. انگار اصلا فرقی بین ثانیه هاش نیست. هرچی مرور می کرد می دید دایم داره کارهای مشابهی رو تکرار می کنه که هیچ نتیجه ای نداره. می خواست تصمیم بگیره. یه تصمیم جدید. یه فکر جدید. یه کار نو. یه تغییر اساسی.

از جا بلند شد. رفت تا آبی به صورتش بزنه و یه شروع تازه داشته باشه. جلوی آینه که رسید دید هفتاد سال موهاش سفیدتر شده.

چشم تر

گریه هایش برای نام تو بود گرچه بر لب دم از پسر می زد

نابرادر تو را به چاه انداخت نه .... که از سینه تو سر می زد

چشم یعقوب بی تو بی سو شد، چشم خاتم ولی به تو مانده 

تو عزیز جهانیان شده ای و عزیزت بر تو پر می زد

طول تاریخ مانده در افسون از کمالات خانواده تو

هر که می خواست ادعا بکند بی مهابا دم از قمر می زد

تیغ دشمن ترا نکشت ولی تو شدی کشته این چه سری بود

مادت خوانده بود وان یکاد لحظه ای که بلا نظر می زد

پدرت گفته بود از روزی که تو را می شود شناخت چنین

تو همان حرف های شیرینی که دمادم ز تو پدر می زد

تو همان لحظه ای که شیر خدا دید بر نیزه طرح قرآن را 

تو همان حمزه ای عموی بزرگ که به میدان پرخطر می زد

هرچه هستی تمام وصف ترا گفت خواهر میان آن گودال

همه حرف های ناگفته او به آوای چشم تر می زد

ع فواد آبان 1392


باز هم محرم آمده

چشمم ای کاش فراموش نمی کرد تورا که پس از گریه برای تو ببیند جایی
یا دلم کاش نمی برد ز خاطر غم تو که از او دل ببرد رنگ و رخ دنیایی

شب و روزم شده در ماه محرم عشقت کار و بار دل من سکه شده با یادت
می خرم ناز تو را نقد دلم می دهمت می فروشم دل بی همنفس تنهایی

کاش پروانه شدن بال عقابی می خواست تا مگس جرات ابراز نمی دید به خویش
کاش پرواز پری باز به جانم می داد می زدم در نفست دل دل بی پروایی

کاش دیوانه نبودم کاش عاقل بودم کاش نام تو مرا مست نمی کرد چنین
لااقل در صف عشاق تو خوبان بودند نه یکی چون من بی آبروی رسوایی

کاش از باور من باور تو دور نبود که برایت بخورم غصه و یادم برود
بعد هیات بروم در صف نذری شاید رخ نماید نظری دخترک زیبایی

من از این عارضه این قائله دلگیرم شاه من از آن قافله عشق تو دورم دورم
باز با این همه غم عشق مرا شاد کند شادم از اینکه تویی گشته مرا مولایی

ع فؤاد
آبان 1392

13 آبان

گاهی به این فکر می کنم که اگر سفارت امریکا یک روز این طرف تر یا آن طرف تر اشغال می شد، باز هم همینطور داستان مرگ بر امریکا جنجالی می شد یا نه؟ اصلا اینهمه سال طول می کشید یا نه؟

سوال عجیب و بی جوابیه برای من

اما مطمئنم یه ارتباطی بین سیزده آبان با این قضیه هست

البته ارتباط اصلی که این روز روز این اتفاق بوده رو نمی گم

این که این روز سیزدهمه مساله است

شنیدم فرانسوی ها هم مثل ما ایرانیا با این عدد مشکل دارن

من که خودم وقتی از سیزده تا پله بالا می رم یکی شو دو بار می رم که بشه چهارده

کلا باهاش حال نمی کنم

همیشه یه مشکلی داره

جدی می گما!

واقعا دردسر سازه

حالام که سالهاست نحسیش رابطه ایران و امریکا رو گرفته

احتمالا باید حسن آقا و باراک آقا با هم برن یه باغی جایی درش کنن نحسیشو

الله اعلم

اگر در بند درمانند درمانند

تا به حال به این فکر کردین که ....

 

 

سال هاست این مشکل هنوز حل نشده

فرقی هم نداره

دستمال کاغذی

ماست

پنیر 

خامه 

یا هر در دیگه ای که باید درست باز بشه اما درست باز نمی شه

من نمی فهمم چرا درای این خارجیا این جوری نیست


جشن مهرگان

جشن مهرگان هم آمد و رفت اما هیچ صدایی از این نوروز پاییزی در جامعه ایرانی به گوش نرسید


برای نگهداشت آیین های باستانیمان حتما نباید وزارت ارشاد کاری بکند یا ارگان های حکومتی اعلامیه ای بدهند

کمترین کاری که ما می توانیم انجام دهیم تبریک گفتن روز مهر به نزدیکانمان است


امسال شنیدم دولت افغانستان در همین راستا جشنی ترتیب داده که مایه خرسندی است

شاید برخی ناراحت شوند که ای وای جشنمان را دزدیدند

اما بیایید کمی هم از اعراب بیاموزیم


خیلی از شما شبکه های ماهواره ای mbc را دیده اید

در شبکه mbc4 برنامه ای با عنوان arab got talents برگزار می شود که گذشته از نام تقلیدی اش نکات مثبت زیادی دارد


مهمترین نکته در این رابطه ایجاد جامعه ای یکپارچه از اعراب با ملیت های مختلف است و این مساله را می توان در نحوه امتیازدهی به افرادی که آیین های سنتی ملیت های عرب را به نمایش می گذارند مشاهده کرد

ما فارسی زبانان هم به این همدلی نیازمندیم تا بتوانیم قدرت باشکوه آریایی را به جهانیان بیش از پیش نشان دهیم 




اما جشن مهرگان:


روز مهر از ماه مهر برابر با ۱۰ مهر


واژۀ مهر، پیمان و دوستی معنی می دهد. در گاه شماری و فرهنگِ مهرگان پس از نوروز دارای اهمیت برجسته یی بوده است. دلیل آن این بود که در گاه شماری کهن ایران، سال، تنها شامل دو فصل بزرگ می شد و این هر دو جشن، آغاز فصل های سال را نوید می دادند.

به بیان دیگر، نوروز آغاز فصل نخست و مهرگان آغاز فصل دوم به حساب می آمد. فصل اول، تابستان بود که از جشن  نوروز شروع می شد و هفت ماه ادامه داشت و فصل دوم، زمستان که از جشن مهرگان آغاز می شد و پنج ماه طول می کشید. جشن مهرگان که از روز مهر شروع می شد و تا شش روز پس از آن ادامه می یافت، زمینۀ برایی جشن های بزرگ و شادی بسیار در سرزمین بزرگِ ایران بود. به گزارش شاهنامۀ فردوسی، انگیزه یی که به پیدایشِ جشنِ مهرگان در تاریخ ایران نسبت می دهند، پیروزی ایرانیان بر ضحاک ستمگر به رهبری کاوه آهنگر است که پس از تلاش و پایمردی فراوان، او را به بند آوردند و فریدون را به عنوانِ رهبرِ خود برگزیدند.

اکنون نیز زرتشتیان در روز مهر به آتشکده و نیایشگاه ها می روند و با خوراک های سنتی از یکدیگر پدیرایی می کنند. آنان با انجام نیایش و اجرای برنامه های فرهنگی مانند سخنرانی های ملی و آیینی، سرود، شعر و دکلمه جشن مهرگان را با شادی بر پا می دارند.

در برخی از روستاهای یزد جشن مهرگان در تقویم غیرفصلی برگزار می شود.

بعضی از خانواده ها خوراکی های سنتی، گوشت بریان شده گوسفند و لووگ (نانِ کوچکِ مخصوص) تهیه می کنند و با پدیرایی از همه، داد و دهش انجام می دهند. در برخی از روستاهای دیگر، جشن مهرگان با ساز و گِشت نیز همراه است. به این ترتیب که روز پنجمِ پس از مهرگان، گروهی از اهل روستا که بیشتر آنان را جوانان تشکیل می دهند، در محل آدریان و یا سرچشمه قنات روستای خود گِرد هم می آیند، یکی از هنرمندان روستا به وسیله سرنا و هنرمند دیگری با کمک اَرَبه (دَف) گروه را همراهی می کند.

آن ها برای رفتن به خانه های روستا با هم به حرکت در می آیند و از نخستین خانۀ یک روستا شروع می کنند. حاضران، پس از لحظه هایی شادی کردن بر درگاه و در زدن، به خانه ها وارد می شوند. کدبانوی هر خانه نخست آینه و گلاب می آورد. اندکی گلاب را در دست افراد می ریزد و آینه را در برابر چهرۀ آنها نگه می دارد، سپس آجیلی را که قبلاً فراهم کرده است به همه پیشکش می کند. این آجیل مخلوطی از تخمه کدو، آفتابگردان، نخودچی کشمش و یا یکی از آن ها است. میزبانان افزون بر این نیز گاهی با شربت و یا چای پذیرایی خود را انجام می دهند. آن گاه ده موبد یا یکی از افراد گروه ساز و گِشت که صدای رسایی دارد، اسامی درگذشتگانی را که پیش از این و در نسل های قبلی، در این خانه سکونت داشته و اکنون در گذشته اند باز می گوید و همه برای آنها آمرزش و شادی روان آرزو می کنند.

در اغلب خانه ها، نخست بر روان شخصی درود فرستاده می شود که قنات آب را در آن روستا و شهر دایر کرده است، سپس از بازماندگانِ این خانواده که هم اکنون در خانۀ نیاکان خویش به سر می برند و چراغ آن را پیوسته روشن نگه می دارند نام برده، برای آنان نیز آرزوی دیرزیوی، شادزیوی و تندرستی می شود. بقیه افرادِ گروهِ ساز و گشت نیز در پایان هر قسمت و پس از سخنان یکی از آن ها، با تکرار عبارت «ایدون باد» یا «شاباش» موارد بیان شده را یادآوری و گواهی می کنند.

پس از آن دهموبدِ روستا، بشقابی از لُرک یا آجیل را از این خانه دریافت می کند و آن را در دستمال بزرگی (چادر شب) که بر کمر بسته است، می ریزد. از این خانه با ساز و شادی بیرون می آیند و به خانه های بعدی  می روند، تا ساز و گِشت را در همۀ خانه ها انجام دهند. چنان چه درِ خانه یی از روستا بسته و کسی در آن  ساکن نباشد، افراد برای لحظه یی در بیرون این خانه می ایستند و با بیان اسامی در گذشتگان این خانه، بر روان و فروهر آن ها نیز درود می فرستند.

در پایانِ ساز و گِشت در روستا، معمولا مقدار  زیادی لُرک و آجیل از خانه ها جمع آوری می شود. بسیاری از خانواده ها همراه با لُرک مقداری پول نقد را نیز به دهموبد می پردازند تا هزینه ها تعمیر احتمالی و نگهداری آدریان و گهنبار خوانی سهمی داشته باشند. در برخی خانه ها مقداری میوه هم به گروه ساز و گِشت می دهند تا آن ها را به آدریان ببرند و در گهنبار خوانی بکار برند.

گروه ساز و گِشت آن چه را از خانه ها فراهم کرده است با خود به آدریان می آورد. در تالار آدریان، موبد نیز شرکت می کند و آفرینگان گهنبار را به یاد هماروانان می سُراید خانواده هایی که گوشت بریان نیز تهیه کرده اند مقداری از آن را به آدریان می فرستند. گفتنی است،  روزِ قبل، در آدریان، به نسبت شمارِ جمعیت روستا، نانِ مخصوص (لووگ) نیز تهیه می شود. گوشت های بریان شده را در قطعه های کوچک می برند و با مقداری سبزی خوردن در میان دو عدد نان لووگ می گذارند. دهموبد هنگام اجرای گاهنبار، میوه ها را با کارد به قسمت های کوچکی تبدیل می کند. پس از پایان مراسم، به همه میوه تعارف می شود. و به هر نفر مقداری لُرک و نان لووگ با گوشت می دهند.

حافظا...

حافظا مرد نکونام نمیرد هرگز .....




سالروز بزرگداشت حافظ گرامی باد





اگر تو بخواهی

کاش دیدنت در هر جا در هر گذر 

به هر شکل و به هر صورت

در دلم به جای ترس، امنیت می کاشت

و به جای اضطراب، آرامش

کاش با دیدنت مسیرم را عوض نمی کردم هیچ، به سویت می آمدم با شوق

کاش وقتی برایم دست بلند می کردی در دلم آشوب نمی شد و شاد می شدم

اصلا کاش من برایت دست بلند می کردم برای تو و به نزدت می آمدم

کاش رفتاری نکرده بودی که زیرلب ناسزایت بگویم

کاش رفتارت آن طور بود که دوست داشتنت را فریاد بزنم

کاش مانند قصه ها و فیلم ها مهربان بودی

کاش مانند شعرهای کودکی ام بودی

اصلا کاش دوستت داشتم

کاش دوستت داشتم

اما همه این ها همه این دلسردی ها 

همه این دوست نداشتن ها و شاید 

تمام این تنفر را خودت می توانی به مهر مبدل کنی و به دوست داشتن

اگر بخواهی

و اگر رفتارت را با من و امثال من تغییر دهی

اگر خواستی بیا تا کاری که باید انجام بدهی به تو بگویم

آن وقت برای از سر باز کنی نمی نویسم

هفته نیروی انتظامی گرامی باد

با شوق می گویم

برادر دلسوزم، قدر زحماتت را برای امنیت خانواده و شهر و کشورم می ستایم و عاشقانه دوستت دارم

اگر تو بخواهی .....



هفته نیروی انتظامی گرامی باد

خر

هرچند بهانه هاست همه حرف های خسته شدن اما این روز ها انگار همه بارهای دنیا را به دوش می کشم و خستگی اش آنچنان وحودم را فرا گرفته که هیج کاری برایم رغبت انگیز نیست
نه کتاب
نه ساز 
نه ...
کاش یک طوری خستگی ام در می رفت که نمی فهمیدم ازکجایم در رفته
کاش اصلا نمی فهمیدم خستگی چیست
کاش نمی فهمیدم
کاش نفهم بودم
مانند خر که از دنیا و خستگی هایش فارغ است با همه باری که به دوش می کشد
من اشک اسب را دیده ام
اشک قاطر و یابو را
اما اشک خر را نه
کاش یک طوری خر می شدم نمی فهمیدم از کجایم خر شده ام
آنوقت به جای نوشتن این چرندیات عرعر می کردم 
کسی می آمد یونجه ام می داد ساکت می شدم 
اما الان هرچه یونجه که هیچ شیشلیک سلطانی هم جلویم بگذارند باز هم می نویسم
.
.
.
البته اجازه بدهید این شیشلیک را بزنم به بدن بعدش می آیم می نویسم
البته شاید یک چرت هم خوابیدم
شاید یک قلیانی هم کشیدم
شاید هم البته یکی دوتا تلفن هم به دوستان قدیمی زدم
قدری هم قدم زدم در پارک نزدیک خانه مان
فردا را هم سرکار شاید نرفتم از خروسخوان تا بوق سگ
فردا را شاید با عشقم رفتیم سینما
پس فردا را هم رستوران بین المللی
پسون فردا هم شاید اصلا سفری رفتیم به کیش 
شاید هم اصلا نیامدم بنویسم
انگار دارد خستگی هایم در می رود
نه 
انگار دیگر خستگی را نمی فهمم
انگار نمی فهمم
انگار نفهم شده ام

من از کجایم خر شده ام؟!!



...

دست از قلم مدارم تا کار من برآید

یا نان رسد به سفره یا از دهن درآید


به بهانه سالروز بزرگداشت حضرت مولانا

مادر اگر چه که همه رحمتست

رحمت حق بین تو ز قهر پدر

سرمه نو باید در چشم دل

ور نه چه داند ره سرمه بصر

بود به بصره به یکی کو خراب

خانه درویش به عهد عمر

مفلس و مسکین بد و صاحب عیال

جمله آن خانه یک از یک بتر

هر یک مشهور بخواهندگی

خلق ز بس کدیه شان بر حذر

بود لحاف شبشان ماهتاب

روز طواف همشان در به در

گر بکنم قصه ز ادبیرشان

درد دل افزاید با درد سر

شاه کریمی برسید از شکار

شد سوی آن خانه ز گرد سفر

در بزد از تشنگی و آب خواست

آمد از آن خانه یتیمی به در

گفت که هست آب ولی کوزه نیست

آب یتیمان بود از چشم تر

شاه در این بود که لشکر رسید

همچو ستاره همه گرد قمر

گفت برای دل من هر یکی

در حق این قوم ببخشید زر

گنج شد آن خانه ز اقبال شاه

روشن و آراسته زیر و زبر

ولوله و آوازه به شهر اوفتاد

شهر به نظاره پی یک دگر

گفت یکی کأخر ای مفلسان

کشت به یک روز نیاید به بر

حال شما دی همگان دیده‌اند

کن فیکون کس نشود بخت ور

ور بشود بخت ور آخر چنین

کی شود او همچو فلک مشتهر

گفت کریمی سوی بر ما گذشت

کرد در این خانه به رحمت نظر

قصه درازست و اشارت بس است

دیده فزون دار و سخن مختصر

 

مرگ بر .....

 

 

 

 

این روز ها صدای شادمانی در زرآباد فزونی یافته، هرچند هنوز آنانکه باید مایه عبرت دیگران می شدند و البت نشدند هنوز محصورند و دستشان از آزادی خالی. اما شکر خدا ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی هرچند مهر است و بوی ماه مدرسه در هوا جاری است. ما هم به شادمانی مردمانمان خوشیم باشد که نابخردان دایم در ناخوشی بی خردیشان به سر برند

 

مرگ بر آنکه سرافرازی ایران غم اوست

یا آنکه پیامی ز تِلی ماتم اوست

امروز جهان به نام ایران در صلح

دیروز پر از ولوله از اشکم اوست

 

پول پول می آورد دماغ دماغ

این روزها راه های زیادی برای کسب درآمد از جیب خلق الله به چشم می آید

برخی دست به کسب می برند و برخی در کار عرق می ریزند

عده ای از تحصیلاتشان بهره می برند و گروهی از دارایی هایشان

به نظر می رسد هرکس هرآنچه دارد بیش می یابد

فی المثل

آنکه کسب می کند بشتر کسب می کند

و آنکه کار می کند بیشتر کار می کند

و آنکه دانش آموخته است بیشتر می آموزد

و آنکه مال و دارایی دارد اموالش افزون می شود

حالا مهم این است که زمینه دانش یا پیشه شما چه باشد تا بدانید چه چیزی بیشتر به سوی شما روانه می گردد

مثلا کسانی که در زمینه زیر مشغول فعالیتند بندگان خدا ....


زرآباد - قسمت چهارم

در روستای ما این روزها اهالی شورای ده دارند هی توی سر و کله هم می کوبند که برای رییس روستا چه کابینه ای را تایید کنند. البته آقای رییس عده ای را معرفی نموده اند. عده ای که اغلب قبلا امتحانشان را پس داده اند و به قولی دوستی گندهاشان را زده اند.

هرچند ما خیلی سر از کارشان در نمی آوریم اما بیش از هرچیز مساله ای توجه ما را جلب کرده است که به قرار زیر است:

ما (به عنوان یک معلم) وقتی از بچه ها (دانش آموز و دانشجو) می خواهیم که سر جاهایشان ینشینند هی می گوییم: اسم نیارما....

هرگاه از آنها مطلبی از دروس را سوال می کنیم همه شان به قول فانوسمان (که او هم معلم است) مانند بز نگاهمان می کنند

وقتی اجازه می گیرند که مثلا چیزی بگویند (تذکر بدهند) و ما برای آنکه حق دیگران ضایع نشود یا رشته کلام از دستمان خارج نشود می گوییم: چشم، در پایان ساعت نظر شما را می شنویم؛ با تکرار درخواست و به نوعی لجبازی ایشان مواجه می شویم که الا و للا الان باید بگوییم

اصولا غایبان زیادی داریم در کلاس ها مخصوصا زمانی که در جلسه قبل اعلام کرده ایم که بچه ها در جلسه آینده درس مهمی داریم که اگر غیبت داشته باشید عقب می افتید

معمولا هم بچه های خوب آرام سرجایشان می نشینند و هرموقع سوال می پرسیم اجازه می گیرند و جواب می دهند اما امان از دست آنهایی که شیطنتشان از حد گذشته است (غوغاسالاران) و هی بی نظمی می کنند و وقتی نوبتشان می شود به همکلاسی هایشان می پرند و فریاد می زنند و قص علی هذا

این روزها کمی شبکه خبر را ببینید بدک نیست ....

جا ب جا یی



بااجازه حضرت فردوسی

خوش است قدر شناسی که چون خمیده سپهر 
کلید خانه پاستور می شود فانی

برفت دولت محمود، در زمانه نماند 
جز این فسانه که نشناخت قدر روحانی


(ع فواد)



ورود آلات موسیقی به محیط کوهستان ممنوع

به دامان زیبای طبیعت درکه رفته بودیم تا هم دوستان را ببینیم و هم در کنار موسیقی رودخانه تاری هم بنوازیم

صبح زود رفته بودیم و در خلوتی صبحگاهی خود را به هفت حوض کوچک (سفره خانه سنتی دنجی که تجربه اش را حتما به شما پیشنهاد می کنم) رساندیم. دو سه ساعتی تار زدیم و آواز خواندیم و با دوستان جدیدی هم آشنا شدیم. از نواختن فارغ شده بودیم و گرم صحبت با دوستان تار را در کنار خود روی تخت نهاده بودیم تا کم کم آماده بازگشت به هوای آلوده شهر شویم. در همین حین برادران محترم نیروی انتظامی با دیدن تار در کنار دست ما، با لحن خاصی که منحصر به همین دوستان سبزپوش است تا مجرمین پررو نشوند خطاب کرد به ما که «این» مال کیست؟ گویا آوردن نامش را هم ناشایست می دانست شاید هم اصلا نامش را نمی دانست. گفتیم ما گفتند ورود «این چیزها» به محیط کوهستان ممنوع است و در ابتدای ورودی مسیر کوهستان هم اعلامیه ای برای آن نصب شده است. خواستیم وارد بحث شویم و با لحن خاصی که منحصر به هنرمندان نیست و بسیاری مردمان برای ایجاد محبت با آن با یکدیگر سخن می رانند از نیتمان و چرایی ساز آوردنمان به دامان کوهستان آگاهشان نماییم که لحن خاصشان خاص تر شد و دوست عزیزمان که دنیادیده هستند و تجربیات بسیار دارند به سرعت ما را هدایت به گذاردن ساز در کاورش نموده ماموران مغذور را راهی ادامه انجام وظیفه شان نمودند.

البته هنگام پایین آمدنمان از ارتفاعات در ورودی مسیر کوهستان آش خوری را دیدیم که مانع از ورود نوازندگانی می شد که ساز به دوش و البته دست از پا درازتر از کوهپیمایی صرف نظر می نمودند.

همه ناراحتی هایمان ما را به دنبال یافتن پاسخی برای چرایی این مساله به سوی دانای کل، حضرت گوگل سوق داد که پاسخمان را چنین یافتیم:


زرآباد - قسمت سوم

 

 

 

ما در زرآبادمان (مادرزرآبادمان فحش نیست)، بساطی داریم از قرار تولید ملی باکیفیت و واردات محصولات خارجی بی کیفیت. این مساله خود جای بسی مباحثات دارد که هیچ، مانده است داستانی پیچ در پیچ. چه بسیارند مردمان زحمت کشی در آبادیمان که دست در تولید دارند بی منت، و جان می کنند در بلبشوی خدمت.

جان بر سر راه عشق دادن                                        یا دل به ره نگار دادن

یک لحظه شبیه آن نباشد                                        تولید به کار خود نهادن

این بس که اگر ما را سر از تن بردارند که دلواپس تولید ملی مان نباشیم، نباشد. و چون قبرمان نبش کنند فریاد از خاک گورمان برآید که :

چو این تولید ملی کی توان داشت    که هرچه داشت باید کاشت، برداشت

و به گفته آن دوستمان از قدمای زرآباد

سر که نه در راه عزیزان بود            بار گرانی است کشیدن به دوش

پس دیگر چه غم از دندان و طعم دهان و ریشه شیرین بیان یا حتی گوهر جان. کدخدای دهمان هم خودمان دیدیم سوار بر خودروی ملی می شود، و از تولیدات ملی زرآباد بهره وافر می برد و سر و تن پوشش را هم از ماچین نمی آورند برای به تن کردن یا بر سر نهادنش.

هیچ هم طعم تنقلات اجنبی به گرت خوراک های نوستالژیک ما نمی تواند رسیدن. و ایمنی خرهای دلربای ده ما را نمی تواند داشتن اسب و یابوهای بیگانه برداشته.  فی الجمله آنچه بخواهید هم در زرآباد نحو احسن است و دوره حُسن و حَسن.

 

ای زرآباد که در لطف سخن بی تابی  در عمل لیک تو عمریست که اندر خوابی

غم تولید نداری که ز چین می آید        شیروجان و نفس و هرغزل کمیابی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

بنا بود این شعر را در قند و نمک بخوانیم اما به سبب ترافیک ناشی از تبعات فوتبال به جلسه مذکور نرسیدیم 

امید که مقبول خاطر افتد



ایران من و تو با کسی جنگ ندارد

تنگ است دلش ولی دل تنگ ندارد

شبهاش بدون خنده آهنگ ندارد

در ذات گلش حیله و نیرنگ ندارد

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

 

ایران من و تو روزگاریست که خسته است

از قید محبت و بهار خود گسسته است

درهای تمدن و تجارتش که بسته است

درهای بزرگی که کنون زنگ ندارد

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

 

امروز ولی کشور ما، غرق شکوه است

نان و کره و گوشت کماکان پس کوه است

هرکس که از این حکایت اینک به ستوه است

هش دار! که چاره ای به جز بنگ ندارد

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

 

دردی است در این میانه ما را که نگوییم

ما چاره برای رفع این درد نجوییم

درگیر جمال ظاهری و رنگ و روییم

هرچند که ظاهر البته، رنگ ندارد

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

 

می گفتی یکی که از تورم نگران است

آن دیگری از غصه مردم به فغان است

فردا ولی افسوس دلش با دگران است

آن کس که در این غائله فرهنگ ندارد

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

 

از حمله گازنبری و سوتک میراژ

تا ظرفیت و فرصت و گلخانه و گاراژ

شد تیتر ولی دولت تدبیر به تیراژ

آن کس که لقب واژه سرهنگ ندارد

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

 

دیروز که ما رای به صندوق نهادیم

دل در غم خرداد پر از حادثه دادیم

ما را کسی آنجا بزد آوای که هی تو!

این تو ز پی اش دلهره فنگ ندارد؟

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

 

باید برود آن گل خوش صورت و میمون

آن ماهرخ سروقد دلبر مجنون

آن دکتر پرشیطنت آن شکّر افزون

باید برود، حاجت اردنگ ندارد

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

 

هرچند که کرباس سر و ته نپذیرد

ما را دو سه روزی جو اصلاح بگیرد

گیریم که امید هم از پسش بمیرد

این دایره شرع که هوشنگ ندارد

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

حسن انتخاب (پست ویژه)



چه حسن انتخابی بهتر از این

حسن در انتخاب ملت آمد


تقدیم به سید اصلاحات

و تقدیم به میر سبزاندیش


ای سید اصلاح طلب تبریک تبریک

سر آمده عمر دیو شب تبریک تبریک



این رای حسن نوای خوب یا حسین است

هرچند که مانده ام عجب تبریک تبریک


باور نکنم تو خاتمی، راه دراز است

این مژده شادی و طرب تبریک تبریک


با اینکه هزار دلهره دارم از این راه

ای سید اصلاح طلب تبریک تبریک


آبادی ما – بخش دوم

 

 

 

 

دانشمندان بزرگی در آبادی ما می زیسته اند و هم چنان نیز البته این آبادی به تولید دانش و دانشمند مشغول است. و این جز به مطالعه و بررسی علوم مقدور و میسر نیست.

امروز می خواهم قضیه ای را برای مطالعه به اشتراک بگذارم. قضیه ای که در آبادی ما دارای اهمیت بیشماری است و همگان با آن آشنایند، هرچند احتمالا شما گمان خواهید برد که به آن عمل نمی شود. و این گمان شما غلط است و شدیدا به آن عمل می شود.

قضیه حمار:

حتما در درس ریاضیات با این قضیه برخورد داشته اید اما آنچه در اینجا به آن خواهیم پرداخت صور دیگر این قضیه است.

حالت عمومی قضیه که با آن آشنا هستید چنین است:

اگر خری بخواهد از نقطه A به نقطه C  برسد نیازی نمی بیند تا از نقطه B عبور کند.

 

 

اما آنچه در حالت های دیگر نیز وجود دارد به صورت های زیر است:

اگر خری بخواهد از نقطه A به نقطه C برسد اما میان او و نقطه C خران بسیار قرار داشته باشند، خر از مسیر B برای رسیدن به مقصد استفاده نمی کند، زیرا احتمال برخورد با خرانی که از روبرو می آیند بسیار است.

 

 

 

 

اگر خری در ترافیک خری گرفتار شده باشد، برای رسیدن به مقصد به هیچ وجه مسیر خود را تغییر نداده و جلوی خران دیگر نمی پیچد زیرا خران دیگر هم دارند از نقطه Aیی به نقطه Cیی می روند که اگر بخواهند وارد مسیر یکدیگر شوند بلبشویی می شود که نامش گره ترافیکی است.

 

 

 

 

خران برای انتظار کشیدن در کنار هم قرار نمی گیرند و اگر جایی برای قرار گرفتن در حاشیه مسیر که البته قرارگیری مجاز باشد، نیابند، می روند و در جای دیگری قرار می گیرند، حتی اگر دور باشد.

 

 

 

 

قضیه حمار شامل پیاده ها و خرسواران نیز می شود، و آنها می دانند که اگر، از پل های مخصوص عابر پیاده استفاده نکنند، خطر برخورد با خر یا حتی اسب وجود دارد، برای همین اگر پل های مذکور یا لااقل خط کشی های مخصوص در نزدیکی شان نباشد قید آنسوی خیابان را زده و عرض خیابان را CROSS نمی کنند.

 

 

 

 

خیابان های یکطرفه و ورود ممنوع، قرارگیریهای مطلفا ممنوع، عرعرکردن ممنوع، خطر سقوط از پرتگاه، سبقت ممنوع، بادنده، سنگین حرکت کنید، و بسیاری تابلوهای راهنمایی دیگر برای خران در آبادی ما وجود دارد که همه خران، خرسواران و پیاده ها به آنها احترام می گذارند و عمل می کنند.

 

 

 

آبادی ما - بخش اول



ما در یک آبادی خوش آب و هوا می زی ایم. آبادای ای که هم چهارفصل است و هم استراتژیک. در آبادی ما مردم همه با هم دوستند و اگرهم نیستند باید باشند. البته آبادی ما دشمنان زیادی دارد. و ما می خواهیم با همه آنها بجنگیم. 

آبادی ما یک کدخدای پیر و مهربان دارد. که همه کارهایمان با کمک او انجام می شود.

به فضل پروردگار اهالی آبادی ما تحصیل کرده اند و ما دیگر سر زمین نمی رویم و شیر گاو نمی دوشیم. ما برای این کارها از آبادی همسایه که آبادی جنگ زده و فقیری است کارگر می گیریم.

همه مردم آبادی ما یا دکترند یا مهندس یا تاجر و یا مدیر، اما همگان روی زمین کار میکنند. ما از قدیم هم روی زمین کار می کردیم با این تفاوت که به قول کسی، نوع محصولاتمان عوض شده است.

تحصیلات اهالی آبادی آنقدر بالا رفته که عده ای از هم آبادی ای ها فرار مغزها کرده اند و به آبادی های دیگر مهاجرت نموده اند.

اما روسای شورای آبادی و کدخدا و دیگر مدیران کلان آبادی خیلی علاقه دارند که این نیروهای از دست رفته را بازگردانند.

مثلا متخصصینی داریم در پزشکی که تسهیلات خیلی خوبی برایشان در نظر گرفته شده تا قدم رنجه کنند، پا به روی تخم چشمهای پزشکان آبادی نهاده و بر آنها مدیریت کنند.

تاجرانی داریم که در اقصی نقاص جهان املاک و دارایی هایی دارند که هر کدامشان با همه سرمایه های آبادی ما برابری می کند، و برایشان شرایطی دارند مهیا می کنند که بخشی از سرمایه هایشان را به داخل آبادی بیاورند تا با انبوه سازی سرمایه هایشان در آبادی سرمایه های دیگران را هم به سرمایه های خودشان افزون کنند.

حتی فوتبالیست هایی داریم که نوه عمه پدربزرگ مادریشان در آبادی ما چای خورده بوده است. دعوت کرده اند از ایشان که منت نهاده برای تیم ملی آبادی ما بازی کنند و افتخار ما بشوند و کلی هم پول بگیرند که دیگر بازیکنان تیم ملی نگویند که ما از زمینهای خاکی آبادی  و با کفشهای کهنه و پاره به تیم ملی رسیده ایم. شاید برای آنکه اجنبی ها ندانند زمین های آبادی ما خاکی است و کفشهای فوتبالیست هایمان کهنه و پاره.

مدیران کلان آبادی ما خیلی به فکر آبروی آبادی ما هستند.

آنها دوست ندارند در آبادی ما اختلاف طبقاتی باشد و خیلی دموکرات هستند. برای همین پول های همه اهالی آبادی را با سهام های مختلف عدالت و غیره و همینطور با تغییرات نرخ ارز آبادی های دیگر در خزانه آبادی یک کاسه کرده اند تا همه مثل هم فقیر باشند.

حتی برای اینکه همه این فقیر ها بتوانند خرهای مشابه سوار شوند، خر لیزینگی به مردم می دهند و بیشتر پولهایشان را به خزانه منتقل می کنند. بعضی ها هم که اسب دارند برای این نیست که اختلاف طبقاتی هست. برای این است که بقیه مردم چشم هایشان از زیبای اسب لذت برده و دچار یکنواختی نشوند.

ما در آبادیمان جاهای بد نداریم. و اگر کسی بخواهد کار بدی انجام دهد، یا باید در خانه خودش و یا در خیابان این کارها را انجام دهد البته اگر گشت آبادی ببیند برخورد قانونی ای می کند.

مثلا اگر کسی بخواهد از آن چیز بدبوها که خیلی ضرر دارد و جلوی خر هم بگذاری نمی خورد، بخورد (همان ها که خیلی حال عجیبی دارد خوردنش و چند ساعتی بی خبر می کندت از حال خودت) نباید بخورد مگر در خانه خودش و به صورت دزدکی. البته ما دیده ایم که در خیابان هم خورده اند و به گشت آبادی هم تعارف کرده اند اما چون گشت آبادی آدم های خری نیستند و آدم های خوبی هستند نخورده اند و برای هدایت آن آدم های خر که خورده اند، آنها را برده اند به جایی که می گویند عرب نی انداخته است.

یا مثلا اگر کسی بخواهد با کس دیگری که از جنس خودش نیست باشد، گشت آبادی او را صدا می کند و می گوید کبوتر با کبوتر باز با باز، کند هم جنس با هم جنس پرواز، که در طریقت ما کافریست ناهمجنس ها با هم باشند.

البته آبادی ما مزایای بسیاری دارد به طوری که آدم های زیادی در صف انتظارند برای گرفتن ویزای آبادی ما. اما آنقدر مسئولین آبادی خوب و کاردانند که به این سادگی ها به کسی ویزای آبادیمان را نمی دهند. و شرایط خاصی برای آنها در نظر می گیرند. 

در باره آبادی مان حرفهای زیادی دارم که در نوبت های بعد خواهم نوشت.

راستی اسم آبادی ما زرآباد است.


ای زِرآباد که هرکس به تو دل داده شود

از تو بهتر به سراپرده کیهانی نیست

خوش بود نام تویی که عمل آباد نه ئی

به عمل کار برآید؟ به زرافشانی نیست؟!

هر که با ما نیست با ما دشمن است



شعر جدیدی دارم که ترچیع بندش عبارت زیره


«هر که با ما نیست با ما دشمن است» 


برای اینکه وبلاگ از گزند بلاک شدن در امان بمونه نمی تونم کاملش رو قرار بدم اما در fb در دسترس دوستان قرار خواهد گرفت

اگر مایل به مطالعه این شعر بودید می تونید در سایت ناموزون و منحوس fb صفحه einfoad یا no war رو لایک بفرمایید تا نسخه کامل شعر رو در اختیار داشته باشید


اما بخش هایی از شعر:



شیخ مجلس شمع هر انجمن است

کار او یکسر نصیحت گفتن است

حرفهایش بوستان گلشن است

چون چراغی پرزنور و روشن است

هرکه با ما نیست با ما دشمن است


این کلامی بود از اشعار دور

یادگار شاعران پر غرور

شاعرانی که مثل گفتند و نور

یا کلامی بی بدیل و روشن است

هرکه با ما نیست با ما دشمن است


گفت روزی شیخ با یاران خویش

که ای بلاجویان زار و دلپریش

این چه دین است این چه آیین این چه کیش

کین چنین جانها پی جان کندن است

هرکه با ما نیست با ما دشمن است


..... و الخ

جدول انتخاباتی سیما




بازگشت به بهانه ا ن ت خ ا ب ا ت

خوب البته فکر می کنم با وجود گذشت حدود 4 ماه از نصایح دوستان و البته فرارسیدن ایام ا ن ت خ ا ب ا ت وقت این رسیده باشد که وبلاگ را دوباره به کار بیاندازم

حالا هرچند رساندن سطح مخاطب وبلاگ به روزهای گذشته کمی دشوار مینماید اما سعی خودمان را می کنیم تا دوستان و دشمنان از مطالب وبلاگ لذت وافر ببرند و البته نظرها بگذارند

اما امروز روز اول خرداد ماه 92 است. و این معانی بسیار دارد

اول آنکه خرداد ماه، زاداه بسیاری از دلبندان ماست. از پدربزرگ، همسر و مادر تا برادر و برادر همسر و البته بسیاری دیگر . که فی الجمله همه را تبریکات صمیمانه می گوییم.

دوم آنکه ماه آخر بهار است و پرندگان مجترم را خواستاریم تا این ماه به پایان نرسیده اقدامات لازمه جهت ازدیاد نسل را انجام دهند که بهار با پایان خرداد اتمام می یابد و ما البته چشم به راه دیدن جوجه های مرغ عشق ها هستیم. هرچند جوجه را آخر پاییز می شمرند.

سوم آنکه اتفاق س ی ا س ی خاصی عموما در خردادماه رخ می دهد که نامش را ا ن ت خ ا ب ا ت گذارده اند، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

ما خودمان الیته نام های دیگری بر آن می پسندیم که خوب شاید گفتنش هم دردی را دوا نکند.

حال از عنوان که بگذریم، به ماهیت می رسیم . و حضور افراد خاصی که هر یک به نحوی با انقلاب و روند سیر آن تا امروز ارتباط داشته اند، بیش و کم.


یک، سالها وزارت امور بیگانگان را داشته و در دولی خدمت نموده که رئیسش امروز رد صلاحیت شده. خوب ایشان که رئیسش رد شده چرا قبول شده ؟ ضمن اینکه تفکرات ایشان شدیدا با نام خانوادگی شان مرتبط است و به گمان بنده نمی توانند خیلی تصمیم گیرنده باشند. البته باید بگویم ایشان عضو ائتلاف سه نفره ای هستند که قرار گذاشته بودند تنها یک نفرشان حضور داشته باشد و امروز می بینیم که به وعده خود تاکنون عمل نکرده اند پس یا به وعده هایشان عمل نمی کنند و یا اگر می کنند دیر می کنند. با توجه به جمیع جهات ذکر شده ایشان مناسب ریاست ج م ه و ر ی نیستند.

دو، مدتی رئیس مجلس بودند و مدت بسیاری در امور فرهنگی کشور نقش داشته اند. اصولا از نحوه عملکردشان در دوره های مدیریتیشان چه در مدارس و چه در مدیریت کلان کشور قدرت زیادی در نحوه عملکردشان مشاهده نمی شود. ضمن اینکه ایشان هم عضو ائتلاف سه نفره ای هستند که قرار گذاشته بودند تنها یک نفرشان حضور داشته باشد و امروز می بینیم که به وعده خود تاکنون عمل نکرده اند پس یا به وعده هایشان عمل نمی کنند و یا اگر می کنند دیر می کنند. با توجه به جمیع جهات ذکر شده ایشان مناسب ریاست ج م ه و ر ی نیستند. دوستی نام ایشان را به شوخی به پارسی ترجمه نموده بودند: چاکرسترگ آهنگر دادگر

سه، بسیار مقتدر و محکم هستند تاجایی که حتی گاهی شئون جلسات را هم رعایت نمی کنند و به زور هم که شده حتی با فحش نتیجه دلخواهشان را می گیرند. البته به نظر نمی رسد این ویژگی جز در راستای فرمایشات شخص دیگری به کار گرفته شود. ضمن اینکه این نوع رفتار در دنیای دیپلماسی خیلی قابل قبول نیست. سابقه نظامی گریشان نیز دلیل دیگری است برای ایجاد شبهه برای دادن رای به ایشان. والبته ایشان هم عضو ائتلاف سه نفره ای هستند که قرار گذاشته بودند تنها یک نفرشان حضور داشته باشد و امروز می بینیم که به وعده خود تاکنون عمل نکرده اند پس یا به وعده هایشان عمل نمی کنند و یا اگر می کنند دیر می کنند. با توجه به جمیع جهات ذکر شده ایشان مناسب ریاست ج م ه و ر ی نیستند. نامشان البته با هنرهای بومی این مرزو بوم عجین شده البته کمی هم طرب انگیز است.

چهار، به عبارتی یک کاره از مذاکرات هسته ای پریده اند وسط ا ن ت خ ا ب ا ت. حالا چرا و به سفارش چه کسی؟! الله اعلم. عموما از وجناتشان پیداست و البته از نحوه پیشبرد مذاکراتشان که بناست چه روندی را در مدیریت کشور در پیش بگیرند. ازجمله می توان به ارتباط پوشش خانم اشتون و گشت ارشاد اشاره کرد. و بازهم نمی توان به تناسب ایشان با پست اجرایی مورد نظر اطمینان حاصل کرد. 

پنج، برنامه های بسیار خوبی در سر می پرورانند و البته صحبتهای خوبی دارند که در سال 88  هم از ایشان شنیده بودیم. اما اینکه تا چه حد می توان این برنامه ها را اجرایی دانست، کمی دور از ذهن است. مثلا بحث مدیریت ایالتی کشور. یا برنامه های اقتصادی ایشان. شاید هم بشود !!! اما مساله دیگر سابقه نظامی ایشان است و اینکه تا چه حد هنوز درگیر س پ ا ه و تفکرات امروز این ارگان هستند برای بنده مشخص نیست.

شش، ملبسند به لباس روحانیت و نامشان نیز. سابقه ای مشابه نفر چهارم دارند و البته کمی بیشتر. خیلی کارنامه روشن و قابل استنادی از ایشان پیدا نکردم و به همین جهت زیاد به ایشان نمی اندیشم و به همین دلیل اهمیتشان را در همین حد می دانیم که برای پر کردن جای خالی کارگزار بزرگ، صرفا نامشان در میان اسامی به چشم می خورد.

هفت، تنها به یک دلیل در میان تایید شدگان حضور دارند. و آن سابقه معاونت اولی در د و ل ت ا ص ل ا ح ا ت است. یعنی به عبارتی برای خالی نبودن عریضه. پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

هشت، شناخت خاصی از ایشان ندارم و نتوانسم پیدا کنم. صرفا سابقه ای از وزارت تلفنی و همین حدود. درباره نامشان هم همین بس که حضورشان خدانکند با نامشان مرتبط باشد.


شعرهای طنز زیادی در این باره از دوستان شنیده ام که مجالی اگر باشد در یک فرصت مغتنم در وبلاگ منتشر خواهم نمود.


برای همه نامزدها، عروس ها و داماد ها و متولدین خرداد ماه آرزوی توفیق و سلامتی دارم.


و من الله توفیق

ع فواد



و سرانجام به سبب نصایح دوستانه و خردمندانه سربازان گمنام امام زمان 


این وبلاگ تعطیل شد

م م م

خستگی وقتی تو وجود آدم می مونه که ببینی مطالب وبلاگت خونده نمی شه و کامنت ها به تعداد انگشتای دست هم نیست