خر
هرچند بهانه هاست همه حرف های خسته شدن اما این روز ها انگار همه بارهای دنیا را به دوش می کشم و خستگی اش آنچنان وحودم را فرا گرفته که هیج کاری برایم رغبت انگیز نیست
نه کتاب
نه ساز
نه ...
کاش یک طوری خستگی ام در می رفت که نمی فهمیدم ازکجایم در رفته
کاش اصلا نمی فهمیدم خستگی چیست
کاش نمی فهمیدم
کاش نفهم بودم
مانند خر که از دنیا و خستگی هایش فارغ است با همه باری که به دوش می کشد
من اشک اسب را دیده ام
اشک قاطر و یابو را
اما اشک خر را نه
کاش یک طوری خر می شدم نمی فهمیدم از کجایم خر شده ام
آنوقت به جای نوشتن این چرندیات عرعر می کردم
کسی می آمد یونجه ام می داد ساکت می شدم
اما الان هرچه یونجه که هیچ شیشلیک سلطانی هم جلویم بگذارند باز هم می نویسم
.
.
.
البته اجازه بدهید این شیشلیک را بزنم به بدن بعدش می آیم می نویسم
البته شاید یک چرت هم خوابیدم
شاید یک قلیانی هم کشیدم
شاید هم البته یکی دوتا تلفن هم به دوستان قدیمی زدم
قدری هم قدم زدم در پارک نزدیک خانه مان
فردا را هم سرکار شاید نرفتم از خروسخوان تا بوق سگ
فردا را شاید با عشقم رفتیم سینما
پس فردا را هم رستوران بین المللی
پسون فردا هم شاید اصلا سفری رفتیم به کیش
شاید هم اصلا نیامدم بنویسم
انگار دارد خستگی هایم در می رود
نه
انگار دیگر خستگی را نمی فهمم
انگار نمی فهمم
انگار نفهم شده ام
من از کجایم خر شده ام؟!!

+ نوشته شده در ساعت توسط ع فواد
|
هر یکشنبه به روز می شویم