با اجازه شر کت پژو

اوقات بامدادی بود و هنوز هوا روشن نشده بود ما نیز از آنجا که داشتیم جایی می رفتیم قانونمند، از معیت دوربین عکاسیمان محروم بودیم، با همراهمان در آن تاریکی تصویری از این اتول استیشن اوراقی برداشتیم تابرایتان بگوییم اصلا هیچ نشانی از هویتش باقی نمانده بود تا ما به اصالت کمپانیش پی بریم جز یک مساله و آن نمره آن اتول افسرده حال بود. شماره اصفهان بر پیشانی داشت و این ما را بر آن داشت تا در حافظه تاریخیمان مروری کنیم و بر پژو بودن این بیچاره ایمان آوریم. این حافظه تاریخی بدچیزیست، علی الخصوص که تاریخ تکرار هم بشود. ما البته تا حدود دبیرستان از تاریخ بدمان هم می آمد. حال اما اساسا سر و کارمان افتاده با تاریخ و مشابهاتش. علاقه هم داریم البته. مثلا همین جریان های سیاسی تکراری در جهان. یا جبهه گیری های بی بی سی در ازمنه گوناگون در مقابل نظام های سلطه گر و مردمان به قیام برخاسته شان. یا اصلا نوع رفتار سیاسیون صاحب قدرت در مقابل مخالفینشان. آن روز که اخبار را می دیدیم از سر ناچاری، ناخودآگاه ذهنمان رفت پی احوالات مجلس شورایی کشور کره که همیشه نمونه بلوا و بی تدبیری و برپاسازی غوغا بوده اند. بعد هم اندیشیدیم که آیا سناتورهای یک کشور نماینده چه کسانی هستند؟ و با خود گفتیم حتما مردم. مردمی که سالهاست در آرزوی آرامش به افکار گوناگون مشابهی اعتماد می کنند که هنوز ارضایشان نکرده است. این واژه ارضا البته معانی بسیار دارد اما منظور ما دقیقا همانی است که اینجا مصداق دارد و ذاتا ما انسان مودبی هستیم. حالا هرچه بعضی ها به رواج بی ادبی مبادرت کنند بازهم ما بر سر پیمان و عهد و سوگندیم به قول استاد شجریان. و هرچه هم بیشتر بی ادبی کنند این آقایان محترم، ما بیشتر از ایشان ادب می آموزیم. می گفت: لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادب یادش به خیر کتابهای درسی قدیم که امروزه مد شده است عکسهایشان را هی برای هم ایمیل می کنند همین مردم در آرزو مانده.شاید مرور خاطرات دوران مدرسه آبی بر آتش ذهنهای آشفته ایست که در زمان حال دستاویز درخوری ندارند برای دلخوشی. حتی جشنواره فیلم فجر. که گویا آقای اصغر فرهادی حسابی درو کرده اندش. و البته بالاخره این جناب بهداد هم بر بال سیمرغش سوار شدند.یا حتی جشنواره موسیقی که باز هم این آقای بهداد آنجا هستند البته اینبار نه با سیمرغ که با دارکوب. از اینها گذشته باز هم هیچکس پیش بینی ما را جدی نگرفت که گفته بودیم این بلوای مصر عاقبت خوشی ندارد و مبارک که برود، میمون می آید و اصولا تاثیری در حال مردمان بی نوا نخواهد داشت جز جابجا شدن ثروت و قدرت در میان آنها که دست در آن داشته و دارند. این میمون هم البته بی ادب نیست معنایش با همان مبارک گره ای عیق خورده است. برای رفع خستگی با ملیجکمان تماسی گرفتیم تا لطیفه ای برایمان بگوید که گفت:
(با لهجه کاشانی بخوانید)
پِسِره سوار پژو مِشِه مِره مشهد
پِدِره سوار داااتسون مِشه مره مشهد
پِدِره از پِسِره زودتر می رسه چرا؟
چون پِسِره بی بصیرت بوده پِدِره بصیرت داشته
هر یکشنبه به روز می شویم