داشتیم رادیو پیام را استماع می نمودیم که ملودی آشنایی از میان خبرهای پانزده دقیقه ای خودنمایی کرد شادمان منتظر شنیدن صدای جناب عماد رام شدیم که ناگاه شنیدیم روزبه خان نعمت اللهی ترانه دریا را بازخوانی کرده اند گفتیم لابد نسخه قدیمیشان کیفیت مناسب ندارد مانند آنکه ما داریم، برای حفظ این اثر ماندگار اجرای مجدد شده که البته بد هم نبود. ما نیز به زمزمه شدیم که

"دریا اولین عشق مرا بردی                       دنیا دم به دم مرا تو آزردی..."

البته این بازخوانی بسی دلچسب تر از آن بازخوانی بود که دفعه ای از یکی از بانوان آن طرف آبی شنیده بودیم که اصولا تنظیم قطعه حال و هوای دیگری را ساخته بود گویی پژو 405 را وانت کرده باشند. در همین افکار زمزمه مان را ادامه می دادیم تا اینکه ما می خواندیم

"دیریست        قلب من از عاشقی سیر است       خسته از صدای زنجیر است"

و جناب نعمت اللهی می حواندند

"دیریست      قلب من از عاشقی سیر است"      موزیک    "قلب من از عاشقی سیر است"

هرچه زور زدیم نفهمیدیم چرا از زنجیر عاشقی پرهیز داده اندشان برای احتمالا گرفتن مجوز پخش. شاعر در زنجیر عشق گرفتار بوده که چنین سروده لابد. هنوز به نتیجه نرسیده بودیم از این مکاشفه که خبر شروع شد و با شادمانی اعلام کرد "مبارک رفت". مثل تیراز ذهنمان گذشت که چه کسی آمد؟ این مهمتر است. همین طوری یاد گفته هایی از دکتر شریعتی افتادیم که از چیستی اینکه انقلاب ها می دانند چه نمی خواهند و نمی دانند چه می خواهند گفته بودند.

بعد هم ناخواسته یاد نسبت دادن نام مالک اشتر به یکی از مسئولین و از آن بدتر قیاس مولا افتادیم با دیگر بندگان خدا.

رادیو را قطع کردیم گفتیم سی دی بخواندکه خواند 

" دایه دایه وقت جنگه ..."

کلا خاموشش کردیم مبادا این فکرها به نتایج بدی برسد. یکهو انگشتی روی شیشه اتولمان زد و کاغذی تحویلمان داد که رویش نوشته بود

 25بهمن=25 خرداد

                                                    ......ما که نفهمیدیم منظورش چه بود!!!