چون قایق شکسته زطوفانم

ساحل مرا به خویش نمی خواند

امواج می خروشند

امواج سهمگین

آیا کدام موج

اینک مرا چو طعمه به گرداب می دهد؟

گرداب می ربایدم از اوج موج ها

در کام خود گرفته مرا تاب می دهد

فریاد می کشم

آیا کدام دست

برپای این نهنگ گران بند می زند؟

ساحل مرا به وحشت گرداب دیده است

لبخند می زند

 

استاد حمید مصدق