دوستمان احمد
ما دوستی داریم به نام احمد. سالها در ارادت مرشدی منصور نام تلمذ ورزیده است و این روزها نامه هایی بر ما می فرستد از احوال مرشد و مرادش که پس از روشنگری هایی که به قول احمد تنها از زبان منصور جاری می شود و منبع سخن اوییست که در شعله طور موسی را سخن گفت. و امروز گویی احمد و منصور هردو در زندان به سر می برند که مختصری از احوالاتشان چنین است:
« ..... در همان اوقات هر روز عده تازه ای به زندان آورده می شد- تک تک یا گروه گروه. از میان آنها کسانی که پابرهنه، لخت یا ژنده پوش بودند با خشم و پرخاش بسیار و با فریاد مرگ بر ... وارد زندان می شدند. بعضی از آنها را چند بار چوب می زدند و پنهانی آزاد می کردند. کسانی هم بی سروصدا وارد زندان می شدند، به حبسگاه و سیاهچالها هدایت می شدند و صدایی هم از آنها در نمی آمد. گفته می شد که آنها دیوانیان از کار برکنار شده بودند که برای سقوط ... غوغا کرده بودند.....
..... او به شدت مورد خشم و نفرت عام بود. در مال اندوزی به هیچ حد قانع نبود با سوداگران بازار شریک بود و پنهانی به آنها اجازه می داد تا بهای اجناس گران کنند ......
...... کسانی که این روزها به زندان می افتادند متهم به ارتباط با قرمطیها می شدند. اتهام هم شایعه ای بود که ... و عوانانش در دهانها انداخته بودند. تا آنجا که من می دانم شایعه وقتی در دهانها می افتد که هیچ کس از آنچه در ماورای آن است آگاه نیست ..... »
به اقتضا شاید بازهم از این نامه ها بازگو کنیم.
فیلم سربازهای اعدام را دیدید؟
مطالعه «شعله طور» اثر استاد زرین کوب را پیشنهاد می کنیم.
هر یکشنبه به روز می شویم