سه شنبه ای که طی شد، به جز سه نفر که خودمان به آنها گفتیم مناسبتش چیست، کسی به ما تبریک نگفت. البته حق هم دارند همگان که ندانند چهاردهمین روز برج تیر را روز قلم، نام است. از بس که همان روز به مورخه قمری اش روز پاسدار بود و چنان اهمیتی دارد این تاریخ قمری که اصلا مناسبات خورشیدیمان به کل از یاد می رود. اول با خودمان گفتیم شاید به دلیل آن است که در آن روز مانند روز پرستار و معلم، نه ولادت یکی از خاندان معصومین است  و نه شهادت علمای اسلام. بعد دیدیم نه، چراکه نه معصومین علیه السلام مهندس بوده اند و نه کارگران عالَم عالِم. گفتیم شاید سبب، عدم تبلیغات رسانه ای باشد. سراغ رسانه ها رفتیم. در رادیو فرهنگ حرفی نشتیدیم. در یکی دو روزنامه هم ستون کوچکی دیدیم در توصیف قلم و توضیح این روز، که آن هم مطلب دندانگیری نبود. در جلسه شعر فردوس هم حرفی به میان نیامد تا وقتی که فقط چهار نفر در سالن مانده بودیم و استاد به کنایه فرمودند، امروز روز قلم است. و گله کردند که چرا برای این روز فقط عده ای اهل قلم را به هتلی دعوت می کنند برای صرف شام و شربت و شیرینی. فقط همین. و بعد با ما خداحافظی کردند برای عزیمت به هتل جهت صرف شام و شربت و شیرینی. بعد از آن ما که با پای پیاده به سمت خانه مان راه می پیمودیم، در اندیشه شدیم که روز قلم باید برای کدام گروه از اقشار جامعه مهم باشد، دیدیم اول خطاطان هنرمند با قلم سر و کار دارند که به دلیل هنرمند بودنشان از هیاهو و جنجال بیزارند، گروه دوم هم طباخان و سلاخان گرانقدرند و قلم را یا ساطوری می کنند و یا آنقدر در آب جوش می گذارند که چون موم نرم شود و قابل صرف با سرکه و سیرترشی. بعد از آن اگر مداد را قلم به شمار آوریم، نجار ها و صنعت گران، استفاده زیادی از آن دارند و چون همیشه در پشت گوش نگهش می دارند، روزش برایشان اهمیتی ندارد. ضمنا روز کارگر و روز صنعت هم به جای خود باقیست. اگر هم خودکار و خودنویس و روان نویس را قلم بدانیم، پزشکان، پرستاران، معلمین ، مهندسین و بازاریان را شامل می شود، که هر کدام روز خود را دارند. از این همه، تنها، گروه ناچیزی باقی می ماند که خبرنگاران و شعرا و نویسندگانی چون ما را شامل می گردد. که به دو دلیل حق مهم شمردن روز قلم را ندارند. اول اینکه بخش خیلی خیلی خیلی کوچکی از جامعه هستند و به دلیل اینکه کارشان جز بازی با کلمات نیست، و در پیشبرد سند چشم انداز سودی ندارند، باری هستند بر دوش جامعه. دوم آنکه این گروهِ عموما غرب زده روشنفکر، نوشته هایشان را تایپ می کنند و اصولا کمتر از قلم در دستانشان اثری هست. با توجه به این موارد همان شام مذکور هم زیادیشان می باشد و اصلا نام اهل قلم را هم باید به اهل کیبرد تغییر دهیم تا هم در حق قلم، قلم بدستان و ایضا گوساله های گرامی اجحاف نشود و هم معلوم شود این خودفروخته های فراماسونر صهیونیست، عامل بیگانه اند. در همین اندیشه ها بودیم که خود را جلوی درب سوپر مارکت مهندس یافتیم. سریع نسبت به خرید تخم مرغ و گوجه فرنگی و یک چیز دیگر اقدام کردیم و به سوی خانه متواری شدیم، تا ناگهان به جرم بورژوازی سیاسی و خرید موادی که هم فرنگیست و هم برای تهیه غذای فرنگی کاربرد دارد مورد دستگیری مامورین معذور و محترم قرار نگیریم. البت امشب در رسانه غیر ملی گزارشی از آن مجلس مذکور به اختصار دیدیم اما نه از شام و شربت و شیرینی خبری بود نه از استاد ما.

 

هرچه گویم درد خود شرح و بیان      

عاقبت ترسم خجل باشم از آن

گرچه تفسیر بیان روشنتر است       

لیک درد بی زبان روشنتر است

چون قلم اندر نوشتن می شتافنت   

چیز ما را ناگهان برخود شکافت