کاش نمی رفت
زندگی خوبی اما نداشت. روزهایش جز در آرزوی شب نمی گذشت.
و شب ها تا خود صبح دغدغه یک لحظه آرامش را با خود می کشید.
کاش نمی رفت. کاش هرگز با شتاب نمی رفت اما ...
رفته بود و دیگر همه امیدهایش... یک بار دیگر مرورش کردم
سرو کارش با بچه ها بود.
خرده حقوقی که می گرفت قناعتش می آموخت.
روزهایش با «امید» به شب می گذشت و شبهایش به شمردن زیبایی ستاره ها.
اما کاش نمی رفت. کاش هرگز با شتاب نمی رفت...
+ نوشته شده در ساعت توسط ع فواد
|
هر یکشنبه به روز می شویم