مي شد آري مي شد

مي شد آن ماه تمام قسمت من باشد

مي شد آن جان كلام شعري از من باشد

مي شد آري مي شد

مي شد آن ديده مست دلنوازي مي كرد

مي شد آن باده به دست چاره سازي مي كرد

مي شد آري مي شد

مي شد از لعل لبش بوسه اي مي چيدم

مي شد از روي مهش جلوه اي مي ديدم

مي شد آري مي شد

مي شد اين جان حقير سر به راهي مي كرد

مي شد اين دست فقير پادشاهي مي كرد

مي شد آري مي شد

مي شد اي دل روزي بهترينش باشي

مي شد آخر روزي برترينش باشي

مي شد آري مي شد

مي شد اما افسوس كه كمي دير شدي

ميشد اما ديگر اندكي پير شدي

مي شد آري مي شد ...

 

ع فواد