سردرد
سردرد بدی آزارم می داد
دو تا کدئین از بسته قرص ها در آوردم و با یک لیوان آب...
یه ساعتی گذشت
گیج شده بودم اما سرم بهتر نشده بود که بدترم شده بود
دیگه داشت منفجر می شد
موبایلم زنگ زد
اسمشو که دیدم فقط گوشیمو پرت کردم و رفتم زیر پتو
دیگه صدای موبایلم نیومد
یواشکی یه نگاه انداختم و دیدم بعله موبایل خورد و خاکشیر شده
بغضم گرفت و دوباره رفتم زیر پتو که تلفن خونه زنگ زد
سیمشو کشیدم و داد زدم
«ولم کن دست از سرم بردار خسته ام کردی با این همه نا مهربونی»
نیم ساعت نشده بود که زنگ خونه صدا کرد
با بی میلی درو باز کردم
وقتی دیدمش که با یه دسته گل روبروم ایستاده فهمیدم
فهمیدم که باید بیشتر مواظب وسایلم باشم
حیف اون موبایل نبود...؟
+ نوشته شده در ساعت توسط ع فواد
|
هر یکشنبه به روز می شویم