ساعت 6
خیلی سریع لباسهاشو پوشید. همونطور که لقمه تو دهانش بود کفش هاشو پاکرد و از خونه بیرون زد.
دوان دوان تا ایستگاه اتوبوس اومد اما
اتوبوس ساعت ۸ از جلو چشماش راه افتاد و رفت
فوری سوار یک تاکسی شد
نفسش که بالا اومد تازه به خودش مسلط شد و تونست کیف پولش رو از تو کیف دستیش پیدا کنه و بیرون بیاره
کرایه اش رو حاضر تو مشتش گرفت و آروم چشماشو روهم گذاشت تا چند دقیقه ای که وقت داشت رو استراحت کنه
بعد از سه بار اخطار کتبی این تنها فرصت ابقای کارش بود
چشماشو که باز کرد همه جا تاریک بود و به جای تاکسی توی رختخواب گرم و نرمش
ساعت ۶ صبح بود
+ نوشته شده در ساعت توسط ع فواد
|
هر یکشنبه به روز می شویم