خرداد
اما آنچه بیش از همه در این میان به شهره درآمده، دوتایی بودن این برج جوزاست.
گویی نه متولدین خرداد تنها، که خود این برج خورشیدی نیز دوتاییست ماننده نشانش و شاید ملون تر از دو، که شاید چندتایی باشد.
یکهزار و سیصد و هفتاد و شش خورشیدی در دومین روز این برج کسی را کسانی به صدارت عظمای ملکی فراخواندند و دوازده سال بعد کسی دیگر را گفتند همان کسان به همان منصب درآورده اند، که این دو نفر را تفاوتی بود از زمین تا آسمان یا برعکس.
طوریکه این کس را با آن کس اختلاف در حد تخریب و توهین و تهدید و تعیین تکلیف بالا گرفته و گرفته اند انگار ما را. نه که گرفته باشند یعنی به گمانم کمکی بر سرکار رفته ایم (این هم کارآفرینی) یا شاید گرفتارمان کرده باشند، شاید هم نه.
بیشتر که مرورش می کنم تفاوت را در یک دوی اضافه می بینم که البته بیست روزی تفاوت داشت با آن دویی که تنها بود.
دوهای زیادی هم این روزها می بینیم، علی الخصوص دوهای همگانی خانوادگی که البته حضور گشت نسبت و گشت ارشاد و گشت گذار و گشت های بسیار دیگر هم در آنها بسیار به جاست می گویند. طرح هم این میان زیاد اعلام می کنند، آن موقع هم زیاد اعلام می کردند، مثل طرح عفاف و حجاب یا هدفمند سازی یارانه ها.
اصلا به گمانم این صدراعظم ها و کابینه هایشان را تفاوت تنها در ظاهر بوده و عملکردشان بسیار شباهت ها به هم دارد که هیچ در آن مستتر است. نقدش را به تازگی خواندم اما نه هیچ فهمیدم و نه هیچ را فهمیدم (آخر بگو تو که فیلمی را ندیده ای چرا نقدش را می خوانی) اما منظورم در بالا این هیچ نبود خود هیچ بود خود واژه هیچ. که یعنی اصلا عملکردی ندارند انگار. حقیقت آن است که در خفا و بی تکلف ظاهر که دولت و کابینه و عوامل اجرایی را در بر گرفته، گروهی زحمتکش دائما فعال هستند که از همان ابتدای این انتظام مملکتی به جد در تلاش برای آبادانی این ملک سلیمانی بوده و هستند و خواهند بود با مولودات نو به نو مشابه خود فعال. (بی غرض به آقای دکتر مجری آینده در گذشته تا حالا)
و رویه اصلا یکسان است، که در ماقبل کمیته و ناصحین و ستاد امر به معروف بود البته، و آن روزها گشت های انتظامی ارشاد و امداد به صحنه آمدند برای خدمت، و این روزها گشت نسبت و گارد ویژه و پلیس ضدشورش.
این نسبت البته خیلی مهم است. روزی، همین اخیر، داشتم از چهارراهی می گذشتم که مامورین محترم انتظامی جلوی خودروی مرا که برادرم را برای سفر به ترمینال مسافربری می بردم و خیلی هم دیرمان شده بود گرفتند و مدارک خواستند و اولین سوال این بود که نسبتتان با هم چیست؟ و من خنده ام را که کنترل کردم گفتم "جناب! داداشمه". شاید فکر کرده بود دوست دختر من است خوب، طبق وظیفه اش عمل کرد این مامور، که می گویند معذور هم هستند مامورین. به گمانم حق دارند از نسبت هر شخص با خودش هم بپرسند بالاخره مسائل اخلاقی وامنیتی شوخی بردار نیست شاید کسی با خودش روابط نامشروع یا مثلا غیرقانونی داشته باشد.(موسی کلیم الله هم به از نسبت شبان با جویا شد)
اما نمی دانم چرا برای هرکسی این واقعه را تعریف کردم خندید و گویی باور نکرد تا اینکه قسمهای فراوان خوردم. تازه فانوسمان که می گفت "راستشو بگو با کی بودی می گی با داداشم بودم"
حالا این روزها دوباره مروری بر خرداد در همه جا دیده می شود. از نشریات و مطبوعات تا صدا و سیما و نامطبوعات. آنچه که مهم است این است که در آینده رنگهای دیگری هم از خرداد خواهیم دید لابد.
راستی شاید شما هم از این بحث آقای دکتر مجری مبنی بر ریزش نیروهای انقلاب شنیده باشید که حتما شنیده اید این شبها در سیما. من راستش یاد سر تاس آقا قاسمی، سلمانی محله قدیممان افتادم که همیشه تجویزها می کرد برای جلوگیری از ریزش موی سر ما در آینده، که چنین کنید مبادا چنان شود که پدرانتان را شد. نفهمیدم چرا، همین طوری یادم آمد. تازه کلی هم این آقا قاسمی افاضات اجتماعی و سیاسی دارد که مملکت را آباد می کند، اگر شنیده شود. فقط نمی دانم چرا روابط خانوادگی و زندگی شخصی جالبی نداشت مانند بعض سیاستمداران. نه منظورم این نبود که مملکت خراب است یا آباد نیست. نه الحمدلله رب العالمین الصلات و السلام علی سیدنا ابالقاسم محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد) و علی اولادهم و اصحابهم ... بقیه الله فی ارضه
هنوز هم گاهی که به محله قدیممان می روم می بینمش با همان سر تاس و مغازه نقلی و بساط سلمانی عهد بوقش. ماشین های ریش تراشش برقی نبود دستی بود (اصلاح الگوی مصرف) یک ادوکلن پاش هم داشت شبیه بوق دوچرخه. البته الکل در آن می ریخت. همان که حرام است و نجس است و خوردنش گناه کبیره است و نهی بسیار در ادیان بر آن آمده، همان.
می پاشید پشت گردن ما و تیغ را بر می داشت به اصلاح امور سرهای بنده و امثال بنده که آن زمان دانش آموز بودیم و اصولا کچل شماره چهار. (ربطش را با مطلب غیرانتفاعی می توانید استنباط بفرمایید در موی سر دانش آموزان امروزی)
شنیده شده در آن شعر معروف به گوش همگان که عده ای ملی می خوانندش (اهالی موسیقی و شعر ای ایران را ملی می دانند و الحق که ملی است و مایه افتخار) بهمن را دارند به خرداد تغییر می دهند که بگوییم فر جان ماست. (برپا)
حالا این خرداد تا چه حد فر جان ماست یا آن بهمن بماند. اما به گمانم فر جان ما ذات میهن باشد نه صور فلکی و ماه های سریانی و برج های خورشیدی و ماه های تازی و ترسایی و هکذا.
...........................................................................................................پاینده باد خاک ایران ما
هر یکشنبه به روز می شویم