ابن بابویه
خدا رحمت کند شیخ صدوق را که بیش از هشتصد سال پیش رفته است به رحمت خدا و پیکرش در زمان فتحعلی شاه قجر در سردابی زیر باغ مستوفی در ری که بارها تخریب شده بود بر اثر حمله مغول و جنگهای خوارزمشاهیان و تیموریان، کاملا سالم پیدا شد. و بر آن مقبره ای ساختند که امروز شهره است به نام پدری شیخ صدوق، ابن بابویه. که با این تفاسیر وضعش با امامزادگان فراوانی که در سراسر ایران گله به گله مورد زیارت مردمانند و بعضی محل درآمدی میدانندشان برای بعضی دیگر توفیر دارد. جایی که سال ها بعد مردی در آنجا خفت به نام مصدق. همان که سیاس بود نه آنکه شاعر بود. و می گویند در یک نکته با پهلوی دوم تفاهم داشته است، که همان وصیت برای محل دفن بود و آن شاه هرگز به این آرزو البته نرسید و بنده خدا ناکام از دنیا رفت. اختلاف نظر هم کم نداشتند و مهم آنکه مصدق معتقد بود نميتوان پذيرفت كه به رغم انقلاب، فردي براي تمام عمر بر جايگاهي قرار بگيرد، اختيارات و امكانات بسيار گسترده در اختيار داشته باشد، اما مسوول و جوابگو نباشد. تجارب تاريخي بشر با ساختارهاي قدرت حاكي از آن است كه تمركز و تراكم قدرت در يك فرد آن هم براي تمام عمر، بدون نظارت و مسئوليت و جوابگويي، آرام آرام به يك قدرت شيطاني تبديل ميگردد. بر این اساس زمانی که مصدق در اثر فشارهای وارده از سوی دربار و نیروهای مسلح مجبور به استعفا از نخست وزیری مملکت شد مردم به تاریخ سی و یک تیر هزار و سیصد و سی و یک به نشانه اعتراض به خیابان ها ریختند قیامی که گرچه به بهانه استعفاي دكتر مصدق و در اعتراض به انتصاب غيرقانوني احمد قوام به نخستوزيري بود، اما در واقع قيام عليه قدرت فراوان و بيحد و مرز یک نفر به عنوان شخص اول مملكت و فرمانده کل نیروهای مسلح بود. البته دست بند سبز نداشتند اما پنجاه و هشت سال گذشت و امروز از مراسمی که برای بزرگداشت دکتر مصدق بر سر مقبره اش هر سال برگزار می شد جلوگیری می شود. تجمعی که به ندرت شاید از صد نفر تجاوز می کرد. که احتمالا مبتنی بر ایجاد امنیت عمومی است و هیچ مساله سیاسی ندارد. اما به گمانم اگر امروز مصدق زنده می بود از سران فتنه خوانده می شد. شاید فتحعلی شاه قاجار هم که ابن بابویه را سامان داد یا حتی شیخ صدوق. و امروز باید شیخ مفید که از شاگردانش بود برای ملاقات استاد به اوین رجوع می کرد، البته اگر او نیز به همین مساله مبتلا نشده بود. "عجب دار مکافاتی است دنیا" لطفا با ملودی آن خواننده معلوم الحال نخوانید که معلوم نیست بالاخره با کسی هم موافق هست یا نه؟! (مثل خود ما) راستی ما نفهمیدیم این مطربان لوس آنجلسی! دارند می آیند یا دارند می روند به هر حال بد نیست فیلم از توقیف در رفته مکس را باز هم تماشا کنیم. این داستان آمدن ها و رفتن ها تداعی داستان آن متخصص رادیو ایزوتوپ های پزشکی است (ما که نفهمیدیم این رادیوایزوتوپ همان انرژی هسته ای هست یا نه؟) بالاخره دزدیده بودندش یا به میل خود رفته بود. البته متخصصی که دکترا ظاهرا ندارد!!! مثل بعضی ها که به رحمت خدا رفته اند. البته منظورم شیخ صدوق و فتحعلی شاه نبود. کمی شباهت ظاهری ایشان البته با یکی از مداحان اهل بیت که کاملا هم غیر سیاسی هستند اصلا توجه بنده را جلب نکرد. آن تصاویر اینترنتی هم که ایشان در شرایط اسارت توسط سی آی ای در توسان آریزونا، از واشنگتن! برای یوتوب ارسال کرد هم اصلا شک برانگیز نیست. بلکه نشان از ذکاوتی دارد که ثابت می کند نه تنها هنر که هوش هم نزد ایرانیان است و بس. دیگر بماند که امریکا در خلیج مکزیک مثل ... مانده است و ما به شدت مشغول پاکیزه نگه داشتن خلیج پارس هستیم. فقط نمی دانم چرا اعراب حاشیه خلیج سواحلشان از ما که پارس هستیم مقادیری تمیزتر و زیباتر است که بی شک این نیز در آینده نزدیک مرتفع خواهد شد. همانطور که مشکل عدم صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی و معضل بیکاری و مسکن برطرف شده است. ناخواسته یاد بزرگراه تهران شمال هم افتادیم. حالا هی آقای بهنود کارتون به خورد مردم بدهند، دستشان درد نکند خوب حتما این هم کار خوبیست. مردم ایران همیشه کارتون دوست دارند چه پلنگ صورتی و گوریل انگوری چه کارتون های سیاسی روزنامه های اینوری و آنوری ما هم گفتیم امتحانی بکنیم ببینیم چه مزه است.

هر یکشنبه به روز می شویم